پست بعدی
پست قبلی
تقيه در لغت: تقيه، مصدر باب «اتقي يتقي» به معناي صيانت، خودنگهداري و محافظت از خويش است.
به گزارش پايگاه اطلاع رسانی استبصار، فيروز آبادي (متوفاي۸۱۷هـ) ميگويد: اتقيت الشيء، وتقيته أتقيه…حذرته. از چيزی تقيه کردم يعنی «از آن خود را حفظ کردم». (الفيروزآبادي، محمد بن يعقوب (متوفاي: ۸۱۷ هـ)، القاموس المحيط، ج ۱ ص ۱۷۳۱، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت).
جوهري ميگويد: والتقاة: التقيّة. کلمه «تقاة» (که در قرآن آمده) به معنی تقيه است. (الجوهري، إسماعيل بن حماد، (متوفاي۳۹۳هـ)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربية، ج۶، ص۲۵۲۷)
از مجموع كلمات اهل لغت استفاده ميشود كه معناي لغوي تقيه؛ صيانت، حفاظت و نگهداري چيزي از ضرر، آزار و اذيت مورد ديگر است و اين همان معناي اصطلاحي تقيه نزد شيعه است كه در ذيل خواهد آمد.
تقيّة در اصطلاح: تقريباً تمامي علماي شيعه و سني از عبارتهاي مشابهي براي شناساندن تقیه استفاده كردهاند.
در اين قسمت ابتدا نظر انديشمندان شيعه و سپس سني را نقل ميكنيم.
تعريف تقيه از ديدگاه پيروان اهل بيت عليهم السلام: علما و فقهاي شيعه در تعريف تقيه، عبارات متفاوتي دارند؛ اما از نظر مضمون تقريباً همه به يك مطلب اشاره دارند.
شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه (متوفاي۴۱۳هـ) در تعريف تقيه ميگويد: تقيه مخفی کردن حق و مخفی نگاه داشتن اعتقاد به حق است؛ و پرده پوشی از مخالفان؛ و اينکه در مقابل ايشان کاری را که به دين يا دنيای تو ضرر میرساند انجام ندهی. وجوب تقيه زمانی است که بدانی يا گمان قوی داشته باشی که به تو ضرری برسد؛ اما اگر چنين احتمالی نباشد، تقيه واجب نيست.
امامان عدهای از طرفدارانشان را وادار به مخفي نگه داشتن عقائد و عدم اظهار حق در مقابل دشمنان کردهاند تا آنان را دشمن شناسائي نكند؛ و البته اين روش برای آنان بهتر بوده است. و از طرفي ديگر گروهی را نيز فرمان دادهاند تا با دشمنان سخن گفته و حق را برای آنان اظهار نمايند و آنان را به حق دعوت نمايند؛ زيرا ميدانستند که در اظهار حق ضرری ايشان را تهديد نمیکند؛ پس تقيه در بعضی موارد واجب و در بعضی از موارد جايز نيست. (الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي۴۱۳ هـ)، تصحيح اعتقادات الإمامية، ص ۶۶ ).
امين الإسلام طبرسي (متوفاي۵۴۸هـ) تقيه را اين گونه تعريف ميكند: تقيه آن است که با زبان چيزی را اظهار کنی که قلب آن را پنهان کرده است؛ زيرا بر جان خويش میترسی. (الطبرسي، أمين الاسلام أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي۵۴۸هـ)، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۲، ص ۲۷۲).
و … تعريف تقيه از ديدگاه علماي اهل سنت: محمد بن جرير طبري در تفسيرش نظر ضحاك را اين گونه بيان ميكند: … از ضحاک شنيدم که در مورد کلام خداوند «إلا أن تتقوا منهم تقاة» میگفت: تقيه با زبان آن است که شخصی را به گفتن چيزی كه نافرماني خدا است وادار كنند، و وی آن را به خاطر ترس بر جان خويش بگويد؛ ولي دلش نسبت به عقيده درست آرامش دارد كه در اين صورت گناهي بر وی نيست. (الطبري، محمد بن جرير (متوفاي۳۱۰هـ)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج ۳، ص ۲۲۹)
شمس الدين سرخسي، فقيه مشهور احناف (متوفاي۴۸۳ هـ) تقيه را اين گونه تعريف ميكند: تقيه آن است که شخص خود را با تظاهر به چيزی از عقوبت حفظ نمايد، اگر چه در باطن مخالف آن را اعتقاد دارد. عدهاي از مردم اين روش را قبول نداشته و آن را نفاق میدانند؛ و صحيح آن است که اين کار جايز است؛ زيرا خداوند میفرمايد «إلا أن تتقوا منهم تقاة». و يکی از موارد تقيه جاری ساختن کلمات شرک آلود از روی اجبار بر زبان است؛ در حالي که اعتقاد قلبی چيز ديگري است كه بر آن ثابت و استوار باقي مانده باشد. (السرخسي، شمس الدين (متوفاي۴۸۳هـ)، المبسوط، ج ۲۴، ص ۴۵).
دلايل مشروعيت تقيه علاوه بر دليل عقلي كه براي مشروعيت تقيه اقامه ميشود، از دلايل نقلي از جمله: آياتي از قرآن كريم، احاديث نبوي كه شيعه و سني آن را نقل كردهاند، اجماع فقها و… ميتوان سود برد كه به طور اختصار در اين باره بحث خواهيم كرد.
مشروعيت تقيه از نگاه عقل: شكي نيست كه اظهار عقيده و تبليغ آن در ميان ديگر اقوام، ارزش بسياري دارد؛ اما اگر از اظهار آن فايده مهمي حاصل نشود و بلكه همراه با ضرر احتمالي مادي و يا معنوي باشد، عقلاي عالم از اظهار آن چشم پوشي خواهند كرد و اجازه كتمان و يا اظهار خلاف عقيده را ميدهند و حتي در برخي موارد واجب ميشمارند. و اگر چنين شخصي با اين كه ميداند اظهار عقيده براي او ضرر دارد، در عين حال خود را در معرض اين ضرر قرار دهد، قطعاً عقلا وي را مذمت و كار او را غير عاقلانه ميدانند. و نيز هرگاه مكلف در يك زمان، دو تكليف فعلي داشته باشد كه نتواند هر دوي آن را انجام دهد، عقل او حكم ميكند كه بين آن دو، مصلحت سنجي نموده و هركدام را كه اهميت و مصلحت بيشتري دارد، انجام داده و ديگري را ترك كند كه در اصطلاح فقهي از آن با عنوان «تقديم اهم بر مهم» ياد ميشود.
يكي از دانشمندان معاصر شيعه در اين باره ميگويد: عقل سليم به طور فطری حکم میکند که اگر بين عمل به وظيفه فردی، با شوکت و عزت و قدرت اسلام تقابل و تزاحم باشد، يا بين حفظ جان و عملی واجب يا حرام تقابل صورت گيرد، در اين هنگام وظيفه فردی ساقط میشود؛ و تقيه چيزی جز اين نيست. (الروحاني، السيد محمد صادق (معاصر)، فقه الصادق (عليه السلام)، ج ۱۱، ص ۳۷۶). بنابراين خواستگاه اصلي تقيه و مهمترين دليل بر مشروعيت آن، حكم عقل و سيره عملي عقلاي عالم؛ اعم از مسلمان و غير مسلمان است.
به عبارت ديگر: تقيه، حكمي نيست كه شريعت مقدس اسلام آن را وضع كرده باشد؛ بلكه حكمي است عقلي و عقلائي كه اسلام آن را تأييد و امضاء كرده و قواعد و شرائطي براي آن وضع كرده است تا با قانونمند شدن اين قاعده عقلي و فطري، از آن براي حفظ و دفاع از كيان اسلام، جلوگيري از فتنه و فساد در جامعه، حفظ جان، آبرو، ناموس و اموال مسلمانان و مدارا با ديگران و… استفاده شود.
ادلّه قرآني مشروعيت تقيه: هر چند كه به آيات زيادي بر اثبات مشروعيت تقيه ميتوان استدلال كرد، اما در اين جا فقط به چند آيه كه دلالت واضح تري دارند، اكتفا می کنیم. دليل اول، آيه شريفه: لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في شَيْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصير. آل عمران / ۲۸. افراد با ايمان نبايد به جاى مؤمنان، كافران را دوست خود انتخاب كنند و هر كس چنين كند، هيچ رابطهاى با خدا ندارد (و پيوند او به كلّى از خدا گسسته مىشود) مگر اين كه از آنها بپرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقيّه كنيد). خداوند شما را از (نافرمانى) خود، بر حذر مىدارد و بازگشت (شما) به سوى خداست.
در آيات بسياري و نيز در ابتداي همين آيه خداوند تمامي مؤمنين را از برقراري ارتباط دوستانه با كفار (چه مشرك باشد و چه اهل كتاب) منع ميكند و حتي تهديد ميكند كه اگر كساني از مؤمنين دست به چنين كاري بزنند، ارتباطشان با خداوند و خدا پرستان به طور كلي گسسته شده و از تحت ولايت خداوند خارج ميشوند؛ اما از اين قاعده كلي، يك مطلب را استثنا کرده ميفرمايد: إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً. مگر اين كه از شرّ آنها بپرهيزيد و بخواهيد به خاطر رسيدن به اهداف مهمتري، تقيه نماييد. بنابراين ترديدي نيست كه اين آيه مباركه بر جواز و مشروعيت تقيه صراحت دارد و ثابت ميكند كه تقيه از ايمان است و سبب نخواهد شد كه شخص تقيه كافر و يا منافق بشود. اين مطلبي است كه مفسران شيعه و سني به آن تاکید کرده اند. دليل دوم، آيه شريفه: مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ. النحل / ۱۰۶. كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند- به جز آنها كه تحت فشار واقع شدهاند در حالى كه قلبشان آرام و با ايمان است- آرى، آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشودهاند، غضب خدا بر آنها است و عذاب عظيمى در انتظارشان. شأن نزول آيه: اين آيه در باره جماعتي از مسلمانان؛ از جمله: عمار و پدر و مادرش ياسر و سميه، صهيب، بلال و خباب نازل شده است كه كفار قريش آنها را به خاطر اسلام آوردنشان به سختي شكنجه ميكردند؛ تا اين كه ياسر و همسر او از شدت شكنجه جانشان را از دست دادند و نخستين شهداي اسلام لقب گرفتند. اما عمار كه در آن زمان جوان بود، بر اثر شكنجههاي طاقت فرسا، طاقتش طاق شد و بالأخره هر آن چه را كه كفار ميخواستند به زبان آورد و جانش را حفظ كرد.
عمار با چشم گريان خدمت رسول خدا رسيد و قصه را بازگو كرد. رسول خدا فرمود: اگر بار ديگر نيز تو را مجبور كردند، همين كار را انجام بده. اين جا بود كه اين آيه نازل شد و كار عمار ياسر مورد تأييد خداوند قرار گرفت. دليل سوم، آيه شريفه: وَقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّاب. غافر / ۲۸. و مرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مىداشت گفت: «آيا مىخواهيد مردى را بكشيد بخاطر اينكه مىگويد: پروردگار من «اللَّه» است، در حالى كه دلايل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد، (لا اقل) بعضى از عذابهايى را كه وعده مىدهد به شما خواهد رسيد خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگوست هدايت نمىكند. اين آيه نيز از آياتي است كه بر جواز و مشروعيت تقيه صراحت دارد؛ زيرا در صدد بيان داستان مؤمن آل فرعون است كه از نزديكان حضرت موسي بود و ايمان آوردنش را به آن حضرت از فرعون و اطرافيان وي مخفي كرده بود. همين مطلب باعث شد كه او بتواند جان حضرت موسي عليه السلام را نجات دهد.
هنگامي كه احساس كرد كه به زودي آتش خشم فرعون، جان موسي را خواهد گرفت، مردانه پا پيش نهاد و با سخنان سنجيده و حساب شده خود از آن حضرت دفاع جانانه و صد البته عاقلانه كرد. اين جا است كه ارزش تقيه بيش از پيش روشن ميشود. وقتي تقيه ميتواند جان پيامبران را نجات دهد، چه دليلي ميتواند مانع مشروعيت آن باشد؟ چه دليلي بهتر از اين ميتوان براي مشروعيت تقيه اقامه كرد؟ آيا اگر اين شخص ايمان خود را علني ميكرد، بازهم ميتوانست از موسي دفاع كند؟ دليل چهارم: قضيه اصحاب كهف، خداوند در داستان اصحاب كهف ميفرمايد: فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً. إِنهَُّمْ إِن يَظْهَرُواْ عَلَيْكمُْ يَرْجُمُوكمُْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فىِ مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُواْ إِذًا أَبَدًا. الكهف ۱۹ و ۲۰. اكنون يك نفر از خودتان را با اين سكّهاى كه داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد كدام يك از آنها غذاى پاكيزهترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بياورد.
امّا بايد دقّت كند، و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد. چرا كه اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مىكنند يا شما را به آيين خويش بازمىگردانند و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهيد ديد!. مفسران شيعه و سني تصريح كردهاند كه مراد از « وَلْيَتَلَطَّفْ» تقيه است كه وقتي يكي از اصحاب كهف بعد از بيدار شدن قصد كرد كه به شهر برود و براي آنها غذا تهيه كند، دوستان او توصيه كردند كه احتياط كند تا مبادا دشمنان از مخفيگاه آنها آگاه شوند و جان آنها به خطر بيفتد. حال که معنای تقیه و صحت آن معلوم شد به این بحث می پردازیم که آیا ائمه هم تقیه می کردند؟ در جواب عرض می کنیم که ائمه ای که خود اثبات کننده تقیه هستند چطور می شود که تقیه نداشته باشند یا تقیه نکرده باشند. البته سياست تقيه و فعاليت مخفي به خصوص بعد از شهادت امام حسين(ع) به دليل ضعف شيعه و فشارهاي سياسي موجود و به منظور حفظ تشيع و اماميه شدت گرفت و در عصر امام صادق(ع) به بعد هنگام خلافت خلفاي عباسي به اوج خود رسيد.
موقعيت امام صادق عليه السلام و نگرش امام عليه السلام به نظام سياسى جديد و شرايط بحرانىاى كه عباسيان به وجود آورده بودند، امام عليه السلام را واداشت تا ابزار جديدى براى ارتباط با اعضاى جامعهى خود جست و جو كند . لذا امام، نظام زيرزمينى ارتباطات (التنظيم السرى) را در جامعه به كار گرفت .در دورهى امام كاظم عليه السلام هم اماميه به علت فشار عباسيان و قيام اسماعيليه، ضعيف شده بودند . لذا امام عليه السلام با در پيش گرفتن سياست تقيه، هواداران خود را از هرگونه قيام مسلحانه، منع مىكرد .
با شهادت امام كاظم عليه السلام، شكاف ديگرى ميان اماميه ايجاد شد و گروهي واقفيه شدند; يعنى امام كاظم عليه السلام را قائم مهدى دانستند. سپس در دوران امام رضا عليه السلام كه سياست تقيه همچنان ادامه دارد و امام عليه السلام چون با مامون در حكومت نقش دارد، لذا در اين زمان، از نهاد وكالت سخنى در ميان نيست . ولى گسترش سازمان امامت (وكالت) را در زمان امام جواد عليه السلام، شاهد هستيم و امام عليه السلام به هواداران خود اجازهى نفوذ به دستگاه عباسيان را مىدهد . البته فعاليتهاى مخفى تنها به منظور هدايت امور مالى و مذهبى اماميه صورت مىگرفت، نه تهديد حكومت مامون . بعد از آن بايد نسبتبه فعاليت امام هادى عليه السلام و شيوهى خشن برخورد متوكل در قالب اقدامات ضد شيعى و تاسيس ارتش نوين موسوم به «شاكريه» را كه به ضد علوى معروف بودند، توجه شود كه چگونه وكلاى امام را دستگير و شكنجه و به شهادت مىرساندند و حتى قبور ائمه عليهم السلام را تخريب كردند . اقدامات متوكل لطمات جدى به ارتباطات شبكهى وكالت وارد كرد، ولى مانع از فعاليت امام هادى عليه السلام با حفظ سياست تقيه نشد . در زمان منتصر، اوضاع كمى بهتر شد، ولى قيامهاى متعدد باعث شد عباسيان، قيامها را با اماميه مرتبط بدانند و رهبران اماميه را به سامراء فرابخوانند . بعد از شهادت امام هادى عليه السلام، ديدگاه محتاطانهى حكومت نسبت به اماميه در طول امامت امام عسكرى عليه السلام ادامه يافت و حضرت هم سياست تقيه را در پيش گرفت. پس ائمه اطهار یکی از راهکارهای مهمشان در مقابله با خلفای ظالم، به کار بردن تقیه بوده است.
1396-10-18
1393-04-15
ابزارکی وجود ندارد
*