پست بعدی
پست قبلی
بررسی علل گرایش مستبصرین به تشیع
علت اول: اهل بیت و جایگاه آنها
به گزارش پايگاه اطلاع رسانی استبصار، ابتدا جهت آشنایی با اهل بیت و اوصاف آن بزرگواران لازم است از بیان خودشان استفاده نماییم تا آنگاه که از نگاه مستبصرین معرفی میشوند بهتر به قضاوت بنشینیم.
امام علی در نهج البلاغه اهل بیت را چنین وصف میفرماید: «آنان زنده کننده علم و از بین برندهی جهلاند، بردباریشان خبر از علمشان میدهد و ظاهرشان از باطنشان و سکوتشان از راستی و درستی گفتارشان، با حق مخالفت نمیکنند و در حق اختلاف نمیکنند. آنان ستونهای اسلام و ورودیهای توسلاند. به وسیلهی آنها، حق به مبدأش بر میگردد. و باطل از مقام حق خارج میگردد و زبان باطل آنجا که حق آشکار شد، بریده میشود. ایشان دین را شناختند. شناختی که از روی دانایی و عمل به آن است نه شناختی که از روی شنیدن و نقل نمودن باشد، زیرا راویان علم بسیارند اما فقیهان و عالمان آن کماند» (فیض الاسلام، خطبه ۲۳۹).
همچنین امام هادی در فرازهایی اززیارت جامعه کبیره اهل بیت را چنین معرفی میکند.
ائمهی اهل بیت موضع رسالت، محل فرود وحی، معدن رحمت، خزائن علم، نهایت حلم، ائمهی هدی، پرچمهای تقوی، چراغهای تاریکی، صاحبان حجتها، معادن حکمت خدا، حافظان سر خدا، حاملان کتاب خدا، و اوصیای پیامبر هستند. آنان رهبران هدایت و بزرگان ولایت و مدافع محافظ، اهل ذکر، صاحبان امر و بقیه الله، حزب خدا، علم خدا، حجت خدا، صراط و نور و برهان خدا میباشند. آنان ائمهی هدایت کننده، معصوم، مکرّم، مقرّب، متقی، صادق، مطیع امر خداوند، برپادارندهی امر خدا، عامل به ارادهی خدا و رستگار به کرامت و بزرگی خدا میباشند. خداوند متعال با عملش ایشان را برگزید، آنها را برای سرّش برگزید، آنها را با قدرتش جدا و انتخاب کرد و با هدایتش عزیز کرد و…. خداوند آنها را از لغزشها محفوظ داشت و از فتنهها ایمن داشت، از آلودگی پاک گرداند، ناپاکی را از آنها دور کرد و مطهر گرداند.
روی گردانندگان از آنها مرتدند و ملازمانشان، به ایشان میپیوندند، کوتاهی کنندگان در حقشان، نابود شوندهاند و حق با ایشان، در ایشان و به سوی ایشان است. آنان شایستهی حق و معدن حق هستند. میراث نبوت، و آیات خدا و نور و برهان خدا نزد آنان است.
هر کس آنها را یاری کند، خدا را یاری کرده است و هرکس با آنها دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است و هرکس به آنها چنگ زند پس به خدا چنگ زده است. آنان راه استوار و شاهدان دار فنا و شفیعان دار بقا آنان نور و روشنایی نیکان هستند و هادیان ابرار و حجتهای خداوند جبار، به وسیلهی آنان به سمت بهشت راه را طی میکنند و هرکس که ولایتشان را انکار کند، خداوند رحمان خشمگین میشود. سخنشان نور و امرشان متعالی و رشد، وصیتشان تقوی، فعلشان خیر، عادتشان احسان، اخلاقشان کرم و بزرگواری، شأنشان حق و صدق و مدارا و سخنشان حکم و حتم، نظرشان علم و حلم و حزم است. اگر خیر ذکر شود آنان اول خیر، اصل خیر و فرع آن و معدن و پناهگاه و نهایت خیرند. (قمی، فرازهایی از زیارت جامعه کبیره، مفاتیح الجنان)
پیامبر در حدیث ثقلین، آنان را با کتاب قرین نمود و آنها را الگوی صاحبان خرد و کشتیهای نجات قرار داد. ایشان به منزله دستگیرهی محکمی هستند که جدا شدنی نیستند و بابی که هرکس داخل آن شود؛ ایمن است. اما با تاسف بسیار قدرتهای ستمگر در طی دورانهای مختلف تلاش کردهاند که با دشمنی و خصومتشان نسبت به اهل بیت، موازین حقایق را وارونه کنند. شایان ذکر است که برای هرکدام از این قدرتها در دشمنی کردن نسبت به اهل بیت عللی است که بر احدی پنهان نمیباشد.
اهل بیت بهترین مسیری هستند که جویندهی حقیقت میتواند از طریق آنان، راه و عقیدهاش را بیابد. زیرا خداوند سبحان آنان را برگزیده است تا بعد از پیامبر، حجتهایی بر مردم و یاران دین و سرشناسان بندگان، راهنمایانش بر صراط خویش، حافظان شریعتش و پناهگاهی برای حل اختلاف و امان امت از غرق شدن در دریاهای ظلمانی و خروشان که مملو از انواع خطر هاست، باشند. بنابراین، اهل بیت و پیروانشان نصیبی جزکشته شدن، زندانی و تبعید از سوی دشمنانشان نداشتند. از جهت دیگر به دنبال هواهای نفسانی پادشاهان، صاحبقلمان مزدور تلاش میکردند که نسبت به ائمهی اهل بیت خود را به تجاهل و نادانی و بی اطلاعی بزنند. متأسفانه این حالت تا امروز هم ادامه دارد به گونهای که محمد علی المتوکل یکی از ره یافتگان به مکتب اهل بیت چنین میگوید:
«خط مشیهای مطالعاتی ما از ذکر و یاد اهل بیت خالی است، در حالی که هرچیزی را از اخبار و سیرهها آوردهاند. هر چیز کوچک و بزرگ، از مردان و از زنان از شرق و غرب، و این در حد خودش محرک یک سوال بزرگ است. و آن این که ما دانشگاهیان که به حرکت اسلامی منسوب هستیم، دربارهی امام علی حضرت زهرا ÷ و امام حسن و امام حسین و فرزندان آنان و حضرت زینب چه میدانیم؟ چیزی درباره ایشان ذکر نمیشود. در مقایسه با شأن و موقعیت والایشان، نسبت به پیامبر و جایگاهشان و در مقایسه با دیگران، چیزی دربارهی آنها نمیدانیم».
از نظر او اساساً برخی در برنامههای مطالعاتی خود نسبت به سیرهی اهل بیت غفلت ورزیدند، زیرا سیرهی ایشان مرتبط با جرایم دیگران بود و با آنها ارتباط داشت. بنابراین تربیت کنندگان نخواستند که دیدهی دانش آموزان را به روزگار سیاه تاریخ مسلمانان منعطف کنند و نسبت به این روزهای سیاه تاریخ، خود را به تجاهل و نادانی میزنند. چرا که هنگامی که مسلمانان سیرهی اهل بیت را بخوانند و جایگاه آنان را بشناسند، دروغ آنها کشف میشود (المتوکل، ۴۰: ۱۴۲۲).
عبد المنعم حسن یکی دیگر از مستبصرین به این حقیقت نیز اشاره میکند و میگوید: «اهل بیت دارای میراث عظیمی هستند و این امکان را به مردم میدادند که از آن میراث استفاده کنند و بهره ببرند. اما مردم از آن میراث روی گردانده و دور شدند. یکی از معجزههایشان که مرا شگفت زده نمود، همان شیوهی آنان در دعا و چگونگی تقربشان به خداوند متعال و ادب والای آنان در مخاطب قرار دادن پروردگار سبحان است. خوانندهی صحیفهی سجادیهتعجب میکند که چرا علمای اهل سنت به این صحیفه اهتمام نکرده و توجه ننمودند. آیا علتش این است که این ادعیه از سوی یکی از ائمه اهل بیت وارد شده است؟ یا چیز دیگری است؟!! (عبدالمنعم حسن، ۲۱۰: ۱۴۲۰).
تأثیر پذیرفتن از شخصیت حضرت فاطمهی زهرا از جمله اسبابی است که برخی اهل سنت را به پذیرش مذهب اهل بیت وادار نمود.
عبدالمنعم حسن مستبصر سودانی از جمله کسانی است که مذهب اهل بیت را با تأثّر از حضرت فاطمه پذیرفت. این مستبصر در یکی از آثارش علت بصیرت یافتنش را شنیدن نوار صوتی یکی از خطیبان میداند که در خصوص خطبهی حضرت زهرا در مسجد پیامبر درباره غصب شدن حقش ایراد شده بود. عبد المنعم حس کرد که این خطبه با تعابیرش، وجودش را شکافته و در سویدای قلبش و درونش مأوا کرده است. او بیان میکند که آن بخش از خطبهی حضرت زهرا که برروی وی تاثیر گذاشت این مقطع از خطبه است که ایشان فرمودند: «اکنون شما گمان میکنید که ارثی برای ما نیست. آیا به دنبال حکم جاهلیت هستید؟!! و چه کسی بهتر از خدا برای قومی که یقین دارند، حکم دهنده است؟ آیا نمیدانید؟! بله برای شما همانند خورشید آشکار شده است که من دختر رسول خدا هستم. ای مسلمانان!! آیا برای به دست آوردن باید غلبه کنم؟! ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خدا این گونه آمده که تو از پدرت ارث ببری اما من از پدرم ارث نمیبرم؟! تو چیزی شگفت انگیز و دور از ذهنی را میگویی. آیا عمدا کتاب خدا را ترک کرده اید و آن را به پشت سرتان انداختید؟! هنگامی که قرآن میفرماید: {وَوَرِثَ سُلَیمَانُ دَاوُودَ} (نمل: ۱۶)و نیز هنگامی که قرآن مجید دربارهی داستان حضرت زکریا میفرماید: {فَهَبْ لِی مِن لَّدُنک وَلِیاً یرِثُنِی وَیرِثُ مِنْ آلِ یعْقُوبَ} (مریم: ۶-۵) و نیز فرمود: {وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کتَابِ اللّهِ} (انفال: ۷۵) و همچنین میفرماید: {إِن تَرَک خَیراً الْوَصِیهُ لِلْوَالِدَینِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقِینَ.} (بقره: ۱۸۰). وگمان کردید که بهرهای برای من نیست و ارثی از پدرم برایم نیست و نمیرسد؟ آیا خداوند متعال آیهای را مخصوص شما فرستاد که به واسطهی آن پدرم از آن قانون ارث، خارج میشد؟ یا این که میگویند من و پدرم از دو ملت هستیم، لذا افراد از دو ملت مختلف از یکدیگر ارث نمیبرند. آیا من و پدرم از اهل یک ملت واحد نیستیم؟ یا شما به عام و خاص آیات قرآن آگاه تر از پدرم و پسر عمویم هستید؟ پس آن را (فدک) بگیرید دیدارت در روز محشر، که حاکمش خداست، رهبر آن، محمد، و موعدش قیامت است و «عند الساعه یخسر المبطلون و لا ینفعکم اذ تندمون» یعنی: « در هنگام قیامت، اهل باطل زیان میبینند و در این هنگام پشیمان میشوید و سودی این پشیمانی برای شما ندارد» (همان، ۵۹).
عبد المنعم پیرامون تاثیر پذیرفتنش از این مقطع خطبه چنین میگوید: «این کلمات همانند تیر به اعماق وجودم نفوذ کرد و زخمی و جراحتی باز شد که گمان نمیکنم به آسانی خوب شود. اشکهایم بر من غلبه کرد هرچند که بسیار سعی کردم که مانع شوم نتوانستم و اشکهایم فرو ریخت. گویا میخواست عار و ننگ تاریخ را از قلبم بشوید. این درحالی اتفاق افتاد که برای شادباش و گفتگو با پسر عمهام دربارهی امور کلی و عمومی به نزد وی رفتم. در آن لحظه متوجه صدای خطیبی شدم که از ضبط صوت پخش میشد، پسر عمهام میگفت: «این خطبه در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده است و حضرت فاطمهی زهرا آن را برای ثابت کردن حقشان در فدک ایراد فرمودند».
این مستبصر اضافه میکند: در اثنای گوش دادنم به این سخنرانی آمادگی برای فرورفتن در قضایای اختلافی مذهبی نداشتم. مافهمیده بودیم که پسر عمه ام شیعه است و از خدا میخواستیم که وی را هدایت کند و به اندازهی توانایی مان با او بحث و مناقشه مینمودیم، اما خدا خواست تا محبتش را بر ما اقامه کند (همان، ۶۰).
عبد المنعم حسن، آثاری را که بعد از شنیدن این خطبه در وی ایجاد کرد، چنین توصیف میکند:
«شعاع کلماتش در اعماق وجودم سرازیر شد و برایم روشن بود که این کلمات از سوی یک فرد عادی، خارج نمیشود. حتی اگر عالمی فصیح باشد که هزاران سال تدریس کرده باشد. بلکه در حد خودش، یک معجزه بود. کلماتی بلیغ، عبارات محکم، حجتهای کوبنده و تعابیر قوی. وجودم را به آن سپردم و به آن با تمام وجودم گوش دادم و هنگامی که خطبه به آن جایی رسید که این فصل را با آن شروع کردم، دیگر صاحب خودم نبودم و اشکهایم بسیار فرو ریخت.
من از این کلمات قوی و صریح که نسبت به خلیفهی مسلمانان (ابوبکر) گفته شد، تعجب نمودم. آنچه که بر تعجبم میافزود، این بود که این کلمات از جانب دختر رسول خدا بود. پس چه اتفاقی افتاده بود؟ و چرا… و چگونه؟!! و حق با چه کسی بود و قبل از همهی اینها، آیا این اختلاف، اتفاقی حقیقی بود؟ در حقیقت درستی این خطبه را نمیدانستم. اما احساساتم تحریک شد و تصمیم گرفتم که با جدیت به تعمق پردازم و از این جهت نمیخواهم از احدی بشنوم، فقط ابتدای ریسمان هدایتی را میخواهم تا روانه شوم. این خطبه بر مبنای بندهایی که از آن ذکر کردم، به این کوتاهی نیست، بلکه بسیار طولانی است. و در آن بسیاری از امور است برای شناخت تفاسیر مسائلی که جریان داشته و شرایطی که آن را احاطه کرده بود که اراده را تقویت میکند.» (همان، ۶۱).
در میان شیعه شدگان تعداد بسیاری از شخصیت، شهادت و انقلاب امام حسین متاثر شده و آن را چراغ هدایت مسیر خود میدانند.
از کسانی که بصیرتش را مدیون امام حسین میداند ادریس حسینی میباشد. این مستبصر مغربی بعد از بصیرت یافتنش کتابی با نام ” لقد شیّعنی الحسین “ را تالیف کرد. وی در آن کتاب آورده است:
«خواندن جریان قتل عام کربلا همراه با مصائب غمبارش را رها نکردم، تا این که، کربلا انقلابی در نفس و فکرم برپا کرد. انقلاب و دگرگونی در همهی مفاهیم و مسلمات موروثیام. انقلاب امام حسین در روح و عقلم داخل شد.» (الحسینی، ۱۴۱۴: ۳۱۳).
در موضع دیگری از این کتاب، که پیرامون فاجعهی طف است میگوید: «این حادثه به تنهایی، نقشهی فکری را در ذهنم دوباره رسم نمود (همان، ۶۰).
ادریس حسینی پیرامون ابعاد تراژدی کربلا در زندگیاش چنین میگوید:
«دائماً قضیهی امام حسین مظلوم و اهل بیت را برای دوستانم مطرح میکردم. و چیز دیگری جز این قضیه مطرح نمیکردم. من تشنهی تفسیری کامل نسبت به این تراژدیها و مصیبتها هستم. زیرا فطرتاً درحالی که یک مسلمان قرن بیستم هستم، تصور نمیکنم که چگونه آن سلف صالح توانستند اهل بیت را بکشند. آن هم چنین کشتنی؟!! اما همراهانم از من به تنگ آمدند و برایشان سخت بود که ببینند فکر من در جایی سیر میکند که کشتی جماعت آنجا را نمیخواهد. همچنین برای آنها سخت است که در نیتهایم مرا متهم کنند. زیرا سالها مرا درک کردهاند و میدانستند که در مسیر دعوت به سوی خداوند متعال بودم. سپس سخنی جاهلانه گفتند که نشان از شدت قساوت قلبشان نسبت به اهل بیت است. از این جا بود که داستان آغاز شد.»
او میگوید: «از این پس خود را در برابر موجی متلاطم از سوالات یافتم که مرا وادار میکرد که حتما در یک قاعدهی اعتقادی محکم بایستم. من از آن کسانی نبودم که دوست دارند نیرنگ بزنند و دیگران را خواب کنند. راحت نمینشینم تا مسلّماتم را به معالجه و درمان بپردازم. و مادامی حرکتم در این مسیر خواهد بود که از روی فکری صحیح باشد. این فکر که عقایدم را بررسی و معالجه کنم به لطف خداوند در ذهنم جرقه زد و باعث شد که بیشترین بها در زندگیام را برای این مسئله قرار دهم و فقر و هجرت و آزار مرا به سختی انداخت و این مسائل تنها ایمان و پافشاری مرا زیاد کرد. این راه، راهی ناهموار است. در این راه، معانی ایثار و فداکاری تجلی پیدا میکند. پیشوایان این مسیر اهل بیت هستند که قلبها برای آنان میتپد و جانها برای آنان آرامش ندارد. این بزرگان در طی دوران ذبح شده و مورد پیکار واقع شدند». (همان، ۶۲).
ادریس حسینی دربارهی سختیهایی که در عرصهی پژوهش با آن برخورد نمود، چنین میگوید: «گمان میکردم که اسلام، روحی نیرومند برای طلب عدالت به ما داده است اما گمان نمیکردم جریان کربلا و شناخت اساس این قضیه و محاکمهی اشخاصش، برخی از مارا برانگیخته نکند. من این افراد را دیدم که به هزاران بند بسته شدهاند، همانند من که قبلاً به بندها بسته شده بودم و توانستم این زنجیرها را بشکنم اما غیر من، از این کار عاجز شدند و اسیر تاریکی و ظلمت، باقی ماندند. سپس دانستم که اسلام، بزرگتر از این است که مردم را برای طلب عدالت در تاریخ به زنجیر کشد. دانستم که چیزی جدید، صفای روحی اسلام را آلوده کرده است. در آن وقت دیگر امکان ندارد با آزادی و به طور مستقیم با قرآن و پیامبر تعامل کنم. بنابراین ضروری بود که بندها را از خودم باز کرده و مسیری جدید در پژوهش را پیرامون حقیقت، آغاز نمایم. بارها و بارها به نزد خبرگان اهل سنت و جماعت رفتم و هر زمان که با آنها سخن میگفتم، در چهرههایشان خشم آشکار میشد و آن را غضب خدا مینامیدند». (همان، ۳۱۹-۳۲۰).
ادریس پس از شکستن زنجیرهای نفسش دربارهی حقایقی که به آن دست یافت، چنین میگوید: «ای کاش با امام حسین بودم و به رستگاری عظیمی میرسیدم. در آن جذبه، کسی هست که مرا درک کند اما کسی که برای مجرم کردن تاریخ، اثری در خودش نمیبیند، مرا درک نمیکند.
بنابراین، کربلا مدخلم به تاریخ، به حقیقت و به اسلام است، لذا چگونه جذب آن نشوم. جذبهای با احساسات رقیق. این همان توقفگاهی است که میخواستم سخنم را به آن برسانم، این که میخواستم دربارهی رنجهای خاندان اهل بیت و جنایت تاریخ بر ضد نسل پیامبر سخن بگویم».
بر اساس نظر وی در کتابش، شک نیست که شهید کردن امام حسین همان نتیجهای است که ریشههایش تا سقیفه امتداد و تصمیمی که بعد از وفات پیامبر گرفته شد؛ میرسید و این تصمیم قربانی اول خاندان اهل بیت بود. از خلال حرکت تاریخ اسلامی ملاحظه میکنیم که تلاش برای به حاشیه بردن اهل بیت و جلوگیری کردن از اسرارشان از سقیفه آغاز شد. اگر حضرت علی و حضرت فاطمه÷ مقاومت میکردند خانه را بر سرشان حتما آتش میزدند و حتما چیزی شبیه عاشورا و کربلای امام حسین اتفاق میافتاد. (همان ۳۱۵)
آغاز رشد یا به عبارت مناسبتر بازگرداندن رشد و تکامل برای بنیامیه از زمان خلافت ابوبکر بود و معاویه و یزید دو عامل در شام بودند و نفوذ آن دو (معاویه و یزید) از آن عهد تقویت شد. همهی مسلمانان در آن عصر، میزان قدرتی را که دستگاه حاکم به مردانی چون معاویه و یزید بخشیده بود، میدانستند. این معادلهی دگرگون شده و این میزان قدرت نابرابر که میان دو حزب اموی و بنی هاشم وجود داشت از وفات پیامبر آغاز شد. از این رو طایفهی اهل بیت مورد قلع و قمع و ظلم واقع شدند.
از نظر ادریس بنی امیه در اسلام داخل شدند درحالی که خوار و ذلیل بودند. اما حضرت ایشان را بخشید و گفت: «اذهبوا فأنتم الطلقاء»، طلقاء اسلام را در نظر نداشتند و پیامبر همواره مردم را از خطری که از درگیری میان اسلام و بنی امیه وجود داشت، برحذر میداشتند (همان، ۳۱۶).
ادریس حسینی، علمای اهل سنت را در این خصوص سرزنش و ملامت کرده و میگوید: « چرا اینان (علمای اهل سنت) حقایق را برای مردم کشف نکرده و پرده از حقایق برنداشتند همچنان که واقعیت است؟ چرا در مقابل بزرگترین و مهمترین مسئلهای که در تاریخ مسلمانان به وجود آمد، تکیه میکنند که بر فهم ناچیزمان باقی بمانیم؟ چرا از فاجعهی بزرگ طف متاثر نمیشوند؟ بنابراین با حسرت و طلب حق ضایع شده، در پیچ و خمهای تاریخ اسلامی سیر میکنم. ویژگی که هرگز آن را انکار نخواهم کرد؛ این است که من نیرنگ زنندگان و نادانان را دوست ندارم و آنها را به خداوند و تاریخ واگذار میکنم.» بر طبق گفتهی ادریس در آن مقطع همانند دیگر مردم، اعتقادات سادهای داشت. اما با وجود سادگیاش، آشکارا از عقیدهای محکم و آگاهی فراوانی برخوردار بود. محیطی که بر او احاطه داشت، شرایط محیط بیداری بود که خواب را از بین میبرد. جوی که توجهش را به مواضع بیارزش منحرف ساخت (همان، ۵۹).
صائب عبدالحمید این ره یافته عراقی از جمله کسانی است که آغاز بیداریش در نتیجهی تاثیر از امام حسین بود، به گونهای که وی در کتابش یعنی” منهج فی الأنتماء المذهبی ” چنین میگوید:
«با حسین، چراغ هدایت، راه برایم روشن شد؛ با حسین، کشتی نجات، رهایی آغاز گردید. آغازی که من آهنگ آن را نداشتم، بلکه او به سراغم آمد و خدا مرا به استقبال نیک از آن موفق داشت و برای گام نهادن به آن آستانه دستم را گرفت. همان روزی که صدایی در سراسر وجودم طنین انداز شد. صدایی که در گذشته، بارها به گوشم میخورد، اما به آن توجه نکرده و از آن اعراض میکردم و پردهی ناشنوایی بر آن میانداختم و از شنیدن آن سرپیچی داشتم. این بار که ذهنم کم و بیش، از هوسها و اوهام خالی بود، این ندا به سراغم آمد، حواس پنجگانهام تکان خورد، خواهی نخواهی تمام احساساتم آن را پذیرفت، مرا مجذوب خود ساخت، امواج خروشان و زبانههای شعله ور و پراکندهاش در خاطرهام به رفت و آمد پرداخت، تا سرانجام کبر و غرورم فرو نشست و سرکشیام فروکش کرد. با همان صدا، رفتم تا زندگیام را از سر بگیرم، با پدیدهها دست و پنجه نرم کنم، با رهروان آن راه همراه شوم و هرجا آنها فرود آیند من نیز فرود آیم و تا آخر از آن گامها پیروی کنم. چه ندایی بود؟ (عبدالحمید، ۱۴۱۴: ۳۱)
آن ندا، داستان مقتل امام حسین با صوت دلربای شیخ عبدالزهرای کعبی در روز عاشورای محرم سال ۱۴۰۲ هجری بود. سخنان او را به دقت گوش دادم از زبان او فریادهای امام حسین را شنیدم، اعضایم به لرزه در آمد، اشکهایم روان، خونم به یاد شور حسینی به جوش آمد، و پاسخ: لبیک یابن رسول الله از تمام اعضایم، برخاست. پرسشهای بیشماری، در ذهنم به وجود آمد. گویی نوری در پس پرده، نهان بود که یکباره با درخشیدنش، فضای پهناور را روشن ساخت. آزادی! آزادیی که جلودارش حسین یادگار مصطفی، سردار امت و پرچمدار دین است. آزادی تمام اسلام از نو شروع میشود و رسول خدا به وسیلهی ریحانهی خود و نوهاش حسین آن را رهبری میفرماید. اینها فریادهایی بود که اسلام هرجا قدم میگذاشت آنها را سر میداد و همهی مسلمانان با اینها آشنا بودند و برای اسلام معنایی جز همان، شناخته نبود. اما، موج انحراف، حریم مرزها را از بین میبرد و سد قداستها را در هم میشکند».
صائب عبد الحمید چنان از واقعه عاشورا متأثر میشود که این واقعه را این گونه تفسیر میکند: «شما ای محافل پند و اندرز و ای سخنان جامع و ای مراکز دین، در این دریای ناپیدا ساحل، چه میکنید؟!! من زمانهای درازی را با شما سپری کردم، کاش از این قهرمانان و نمونههای کامل، الگوهایی را میگرفتید که مصداق یقین و جهاد یا نمونهی اقدام و ثبات و قربانی و فداکاری، پیروزی، تسلیم ناپذیری، دوستی، بخشش و امثال اینها بود، از اموری که صحنهای از این عطای بینهایت را پر میکند، چنان که نظایر اینها و آنچه را نزدیکتر از اینهاست فراوان از تو دیدهام. ای دنیا کجایی؟ و ای تاریخ در کدام فلک روانی؟ آیا نمیترسی که روزی انسانهای آزاد تو را به محاکمه کشند؟ (همان: ۳۲)
این صحنه جلو بسیاری از مردم ظاهر میشد ولی بازتاب آن مایهی بیداری آنها نبود و فریادش آنها را آگاه نمیکرد!! ولی برای برخی که ظاهر میشدند، از شدت هیجان و فغان چنان دلهایشان از جا کنده و اشکهایشان جاری میشد که قابل جلوگیری نبود. اینان خشم و دشمنی و کینهی خود را نثار جنایتکاران تاریخ میکردند و دلهایشان به تمام معنا از سویی پر از دوستی و از دیگر سو پر از دشمنی بود. دوستی خدا و دوستانش و دشمنی با دشمنانش. چرا برای چنین فاجعه و مصیبتی جگرها نسوزد؟.»
وقتی که خواستم از این شقاق و اختلاف مسلمانان تعجب کنم، به گذشتهی تاریخ برگشتم و فاجعه را بررسی کردم، دیدم مردم آن زمانها نیز مانند مردم این زمان گوناگون بودند: گروهی امام حسین را مرجع اصلی خود دانسته و به عنوان پیشوا و الگو و راهنمای راه رستگاری به او تمسک میجستند و حتی خود و فرزندانشان را در سطحی پایین تر از آن میشمردند تا دستشان به دامن آن حضرت برسد. گروهی هم بر عکس اینها، نامردانی بودند که سر بریدهی امام را به عنوان هدیه پیش یزید بردند!! میان این دو گروه متقابل نیز از جهت قرب و بُعد از تعلیمات امام حسین، مراحل مختلفی به چشم میخورد…» (همان: ۳۳)
سرانجام تمام دنیای اطراف او روشن شد و نشانههای بر جستهی راه برایش آشکار گشت، مصلحت چنان دید که این مسیر را از نخست مورد تحقیق قرار دهد و گام اول را بردارد تا در پی آن گامهای استوار بر پایهی یقین و بصیرت برداشته شود. علی رغم اینکه گرفتاریهای روزانه آدمی را از توجّه به خود و خانواده بازمیداشت هرگاه فراغت مییافت، به تحقیق مشغول میشد (همان: ۳۴).
عبدالمنعم حسن نیز پیرامون تاثیرش از امام حسین میگوید: « قضیهی امام حسین از شایستهترین قضایایی است که درونم را فرا گرفت و جراحتی عمیق گذاشت. از همان لحظهی اول احساس کردم که حقایق شروع به کشف شدن نمود که جهل و وهمی را که با آن زندگی میکردیم، دور میکرد. جهل و وهمی که با توصیه و برنامه ریزی کسانی که حقایق را بر طبق هواهای نفسانی و گرایشاتشان تحریک میکردند، به وجود آمده بود». (عبد المنعم حسن، ۱۴۲۰: ۱۹۲)
از نظر او قضیهی امام حسین از قضایایی است که دشمنان اسلام میخواستند برای مردم ماجرایی نشود. زیرا حادثهی امام حسین، نمونهای از کشمکش و مبارزهی حق و باطل و از روشنترین صفحات تاریخ، در مسالهی جهاد و فداکاری در راه خدا است.
از طرفی میتوان گفت که قضیهی امام حسین او را بسیار به تامل وا میداشت. تا جایی که به جستجوی حقیقت پرداخت. دربارهی امام حسین خواند و شنید و با ایشان زندگی میکرد. گاهی زاری کرده و گاهی کسانی را که بر حضرت ظلم کردند را مورد لعن و نفرین قرار میداد. گاهی دربارهی حقیقت این امت یعنی امت زمان امام حسین، میاندیشد. او این قضیه (ظلم و ستم) را زشتترین و پلیدترین وقایع تاریخ میخواند به طوری که به چنین موردی در طول تاریخ برنخورده بود. عبدالمنعم از روی عادت دربارهی امویان و عباسیان میشنید. از این رو بر خودش واجب نمیدید که دربارهی آن به پژوهش و بحث بپردازد و از ریشهی این مشکل نمیپرسید زیرا باعث میشد تا او را به نتایجی هدایت کند که مقدساتش را خدشه دار کند.
قضیهی امام حسین او را در برابر سوالهای زیادی قرار داد. او معتقد است که پاسخ به این سوالات ما را به جایی میرساند که امام حسین در کربلا کشته نشد، بلکه اصل این قضیه به آن ماجرایی که بعد از وفات رسول اکرم اتفاق افتاد، برمیگردد. (همان: ۱۹۳)
محمد علی متوکل این شخصیت سودانی از دیگر مستبصرانی است که با خواندن کتابچههایی راجع به امام حسین و قیام عاشورا تحت تأثیر قرار گرفت، او میگوید:
«بر من واجب است که از امام حسین در مقابل کسانی که وی را شهید کردند، و پیوسته تا به امروز بر وی ظلم کردهاند؛ دفاع کنم.» (المتوکل، ۱۴۲۲: ۳۴)
وی، با شجاعت کافی به پژوهش در این زمینه پرداخت. از این رو خودش را آماده کرد تا در مقابل عقاید موروثیاش قرار بگیرد (همان).
احمد حسین یعقوب اردنی که زمانی شافعی مذهب بوده، از جمله کسانی است که استبصارش به علت تأثیر پذیری از ماجرا کربلا بود. بدین شرح که در بیروت، به صورت اتفاقی کتاب ابناء الرسول فی کربلاء از خالد محمد خالد، را خواند. با وجود این که مولف با قاتلان امام حسین با انعطاف برخورد میکند و در طلب عذرخواهی از آنها بر میآید. اما احمد حسین یعقوب نسبت به آنچه که بر سر امام حسین و اهل بیت و یارانشان وارد شد، بسیار ناراحت شد و این جراحت ناتوان کننده نسبت به کشتن امام حسین، همان نقطهی دگرگونی و تحول در تمام زندگیاش شد. (مجله المنبر، ۱۴۲۱: ۱۰)
در بین مستبصران برخی همانند تیجانی سماوی در اثر سفر به کربلا از شخصیت امام حسین و واقعه عاشورا متأثر شدند و استبصار او بیشتر شبیه به اکتشاف حق بر وی بوده است. او درباره چگونگی استبصارش میگوید:
«دوستم منعم نزدم آمد و به کربلا مسافرت کردیم. در آنجا با رنج آقایمان امام حسین زندگی کردیم همچنان که شیعهاش با رنج زندگی میکند. در این هنگام دانستم که سرورمان حسین نمرده است. زیرا مردم گرد ضریحش همانند پروانه به هم فشرده میشوند و ازدحام میکنند و با سوز و گدازی میگریند که مانند آن را مشاهده نکرده بودم. گویا که امام حسین اکنون شهید شده است.
پس گریه کرده و زمام نفسم را رهانیدم. گویا نفسم مهار شده بود. احساس راحتی بزرگی میکردم که قبل از آن روز چنین احساسی را درک نکرده بودم. گویا در صفوف دشمنان امام حسین بودم و ناگهان به اصحاب امام و پیروانش تبدیل شدم. خطیب، داستان حرْ را که یکی از رهبران مکلف به جنگ با امام حسین بود؛ بیان میکرد که وی (حر) در میدان جنگ ایستاد و همانند شاخهی درخت خرما میلرزید، یارانش از وی پرسیدند: آیا تو از مرگ میترسی؟
حر پاسخ داد: سوگند به خدا نه، نفسم را میان بهشت و جهنّم مخیّر میبینم. سپس اسبش را برانگیخت و به سوی امام حسین رفت درحالی که میگفت: ای پسر رسول خدا آیا برای من توبه هست؟». (تیجانی سماوی، ۱۴۱۷: ۶۲)
تیجانی با تشبیه ماجرای خودش به حرّ چنین میگوید: «هنگام شنیدن این ماجرا دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و گریان به زمین افتادم گویا نقش حر را بازی میکردم که از حسین میطلبید: آیا توبهای برایم هست ای پسر رسول خدا ؟ مرا ببخش. در این هنگام دوستم صیحهام را شنید و مرا بغل گرفت و به سینهاش چسباند همانند مادر که فرزندش را بغل میکند و یاحسین یاحسین میگفت و تکرار میکرد. گریهی حقیقی در آن دقایق و لحظات شناخته میشود و احساس کردم که اشکهایم، قلبم و همهی جسمم را از داخل شست» (همان: ۶۳).
تفکر مستبصرین در مورد اهل بیت
ره یافتگان به مکتب تشیع پس از طی مسیر تحقیق و پژوهش به صراحت در خصوص اهل بیت قلم فرسایی کرده که در ادامه، تصریحات برخی از آنان بدین شرح است:
تیجانی سماوی این مستبصر تونسی معتقد است که: ” هنگامی که مسلمان بخواهد، حق را بشناسد، از گمراهی حفظ شود، در روز قیامت نجات یابد و به بهشت و رضای خدا برسد؛ راهی ندارد جز این که سوار کشتی نجات شود و به اهل بیت رجوع کند، زیرا آنان امان امت هستند و خداوند متعال، بندهای را نمیپذیرد جز از راه آنان و تنها از باب آنان داخل شود وبه ایشان اقتدا نماید و سوار بر کشتیشان شود. این همان چیزی است که رسول خدا ازسوی خداوند متعال مکلف شدند و مامور شدند تا به مردم ابلاغ کنند.” (تیجانی سماوی، ۱۴۱۶: ۱۳۶).
عبدالمنعم حسن معتقد است که کلمات و سخنان اهل بیت نوری است که در نزد دیگران آن را ندیدهام. روش آنان در تربیت و راهنمایی و هدایت مردم باعث میشود که معنای خلافت الهی در زمین را احساس کنی. تاریخ مشاهده نکرده است که ایشان زیر نظر کسی تعلیم یافته باشند بلکه همه ادعا میکنند که به اهل بیت رجوع مینمودند. (عبدالمنعم حسن، ۱۴۲۰: ۲۰۹).
یاسین معیوف بدرانی نیز بر شناخت اهل بیت تأکید میکند و معتقد است که باید جایگاه ایشان را در قرآن فهم کنیم. او بر آن است که قرآن را بایستی با عقلهای گشاده و باز و قلبهای مومن بخوانیم تا این آیات را که جایگاه رفیع اهل بیت را روشن میکند، دانسته و درک کنیم. (معیوف البدرانی، بی تا: ۳۴)
شیعه شناسی
1400-04-27
1400-04-13
1400-04-05
1400-03-21
1400-03-19
1400-03-16
1400-03-02
1399-11-23
1399-09-14
1399-08-06
1399-07-26
1399-07-16
1399-06-15
1399-05-20
1399-05-06
1399-04-12
1399-04-06
1399-03-31
1399-03-20
1399-03-18
1399-03-13
1399-02-28
1399-02-11
1399-02-07
1399-02-04
1399-02-02
1399-01-31
1399-01-29
1399-01-27
1399-01-19
1399-01-17
1399-01-15
1399-01-13
1399-01-08
1399-01-06
1399-01-04
1399-01-01
1398-12-28
1398-12-24
1398-12-20
1398-12-08
1398-11-27
1398-11-21
1398-11-17
1398-11-12
1398-11-05
1398-11-05
1398-10-29
1398-10-19
1398-10-18
1398-10-17
1398-10-09
1398-09-24
1398-09-17
1398-09-04
1398-09-03
1398-08-18
1398-08-12
1398-08-01
1398-07-15
1398-07-14
1398-07-03
1398-07-01
1398-06-04
1398-05-13
1398-05-06
1398-05-05
1398-04-20
1398-04-19
1398-04-18
ابزارکی وجود ندارد
*