پست بعدی
پست قبلی
بررسی علل گرایش مستبصرین به تشیع (قسمت سوم)
دیدار فرد و گفتگویش با کسانی که در رأی و اعتقاد، مخالف وی هستند، کمک میکند تا افقهای ذهن فرد در طی شناختش نسبت به افکار طرف مقابل، باز و گشوده شود. زیرا این دیدار منجر به پیوند فکری میشود و افقهای دید دو طرف را وسیع و گسترده میکند و معلوماتی به آنها میدهد که در گذشته نداشتند و آنها را از این جهت بی نیاز میکند.
همچنین هنگامی که یک شخص سنّی دور از تعصب با یک شخص شیعهی آگاه ملاقات میکند، چون شکی نیست در این که این گونه دیدار منجر به نوعی نزدیکی یا تقارب عقلی میان آنها میگردد؛ ثمرهاش این میشود که هر کدام از آنها به حقایقی دست مییابند که قبلاً آن را نمیدانستند.
این امر برای بسیاری از اهل سنت هنگام دیدارشان با یک شخصیت شیعهی آگاه اتفاق افتاده است و به مثابه شعلهای مقدس بوده که اذهان و قلوب آنها را روشن کرده و آنها را به بحث و پژوهش دربارهی حقیقت واداشته است.
بسیاری از اهل سنتی که بصیرت یافتهاند، بیان میکنند که این دیدارها نقشی فعال در باز گرداندن نظر و اعتقاداتشان از معتقدات سابقشان داشتهاند. این دیدارها آمادگی برای ترک مذهب سنّی و پذیرفتن مذهب اهل بیت بود، و در بسیاری ازآنها شخص شیعه بر طرف سنی تاثیر میگذارد و آنها را وادار میکند تا نگاهی جدید به پایههای فکری خود بیندازند، پایههای فکری که از سوی محیطی که در آن زندگی کردهاند به ارث رسیده است.
در کتابها و سخنان بصیرت یافتگان اشاره به این عامل و تاثیرش در بصیرت یافتن آمده است. و به ما این امکان را میدهد که در این فرصت به برخی از تصریحات بصیرت یافتگان اشاره کنیم.
صالح وردانی از مستبصرانی است که دیدارهای زیادی با شیعیان قبل از بصیرتش داشته است. او ارتباطهای زیادی با طلبههای عرب مقیم در مصر داشت که به منظور تحصیل و درس خواندن بود و در میان آنها عدهای از شیعیان عراق وجود داشتند. او از بسیاری از آن ارتباطها، در شناختن فکر شیعه از نزدیک، استفاده کرد و برایش ممکن شد تا به عراق سفر کند که به دعوت دوستش که در مصر با وی آشنا شده بود. این امور زمانی اتفاق افتاد که وی در سال ۱۹۷۷میلادی در قاهره مشغول گذراندن تحصیلات عالیه بود. در خلال ماندنش در عراق به زیارت مزارات اهل بیت و گشتی در مساجد شیعه و گوش دادن دروس و گفتگو با جوانان شیعه که از دوستان دوستش بودند، اقدام نمود. نتیجهی همهی اینها، این شد که از ذهنش بسیاری از اوهام و تصورات غیر صحیح که در بارهی شیعه داشت، دور شد. علاوه بر آن، او ملاحظات منفی گرا و انفعال گرایی داشت که آنها را نیز کنار گذاشت. (الوردانی، ۱۴۱۶: ۱۷).
عبدالمنعم حسن نیز از جمله مستبصرانی است که هنگام حضورش از یکی از معتقدان مذهب اهل بیت متأثر شد، یعنی هنگامی که در خارطوم مستقر شد تا تحصیلات دانشگاهی را شروع کند. در آن زمان تصمیم گرفت تا با یکی از پسر عموهایش که به تنهایی زندگی میکرد و به تحصیل و کار میپرداخت، هم خانه شود. پسر عمویش فردی متدین بود و زندگی سعادتمندانهای داشت.
عبد المنعم میگوید: «به دلیل شگفتی بسیارمان از خلق و خو و زهدش به طور مستمر او را ملاقات کرده با او مینشستیم و در بسیاری از قضایای دین و مرگ و آخرت با وی گفتگو میکردیم. او چشمهای از علم بود. و وقتی که با ما سخن میگفت، روحی ایمانی را در ما به وجود میآورد و انگیزهی معنوی مضاعف را برای رویارویی زندگی و زهد در دنیا ایجاد میکرد. ما از تدین و دینداریاش که از اخلاص سرچشمه میگرفت، تعجب میکردیم. چیزی که در نزد کمتر کسی یافت میشود. خصوصاً در این روزگار و زمانه که مادیات بر آن غلبه کرده و دین لقلقهی زبان مردم شده است. تا زمانی که اوضاع زندگی شان رو به راه باشد دیندارند اما هرگاه که به بلا و رنج مبتلا شوند و امتحان شوند دینداران کم میشوند. احساس ما هنگامی که با وی صحبت میکردیم این بود که گویا در برابر یکی از مجاهدان همراه پیامبر در جنگ بدر و احد و حنین ایستاده ایم. سخن از قلبش خارج میشد وآن را در اعماق وجدانمان احساس میکردیم. وی بسیار روزه میگرفت، و دائم در حال عبادت بود. گاهی با او شبهای کاملی را بیدار میماندیم. در شب او را قائم به نماز و در حال قنوت میدیدیم که خدا را میخواند و کتاب خدا را تلاوت میکرد و در صبح خداوند را با کلماتی میخواند که قبلا آنها را نشنیده بودم. کلماتی که به وسیلهی آن با خدا مناجات میکرد بدون شک از بشر عادی نبود. حتماً از سخنان پیامبر است ولی جای تعجب است که قبلا آن را نشنیده بودیم و در ضمن برنامههای تحصیلمان در کتابهای اسلامی نخواندیم. لذا مجبور شدیم که از وی بپرسیم این چیزی که میخوانی چیست؟! وی به ما جواب داد که آن دعای صباح از حضرت علی است. بنابراین سخن وی باعث بهت زدگیمان شد. بسیاری از مواقع، دربارهی اهمیت تدین و دین و جستجو کردن پیرامون راههای نجات قبل از این که اجل حتمی برسد، سخن میگفت. و این سخنان در ما احساس مسئولیت را بر میانگیخت. و ما را از خواب باز میداشت بنابراین ما میخواستیم باب گفتگو با وی را از اساس بگشاییم تا این که روزی با او گفتگوی صریحی را آغاز نمودیم و این زمانی بود که برای ما چیزهایی روشن شد که باعث شگفتی مان شد. ما گفتگوی صریحی دربارهی این دین که به وسیلهی آن خداوند متعال عبادت میشود، کردیم و اولین چیزی که برای ما روشن شد، این بود که وی فردی اثنا عشری (شیعه) میباشد! ما با وی وارد گفتگوهای اساسی شدیم به اعتبار این که به مذهب اهل سنت و جماعت متمسک میباشیم یا حداقل (ذلک ما علیه آباؤنا و نحن علی آثارهم سائرون)، یعنی حداقل متمسک به مذهبی هستیم که آبا و اجدادمان بر آن اعتقاد داشتند و ما دنباله روی آنها هستیم و بر آثار آنها سیر میکنیم.
مناقشهی ما، ساعات طولانی امتداد مییافت و او حجتش قوی و روشن بود و با ادله و برهانهای عقلی و نقلی حمایت میشد و در طی گفتگویش با ما بر کتاب یا مصدر شیعی تکیه نمیکرد. بلکه ما را به منابع اهل سنت و جماعت راهنمایی میکرد تا صدق و درستی ادعایش را درک کنیم. به وسیلهی سخنش و دلایلش و برخی کتبی که آنها را خواندیم، درونمان آشوبی بر پا شد اما ما تکبر ورزیدیم و چیزی از این آشوب درونمان را آشکار نکردیم. هنگامی که از وی دور میشدیم به حالش تأسف میخوردیم. علی رغم تدین و دینداری خالصش او را به خاطر شیعه بودنش، مجنون میدانستیم. پس از این گفتگو تقریبا به مدت دو سال طول کشید، ثابت شد که ما مجنون و غافلیم. برای ما دلیل و حجت بر صحت اعتقادش آورد، بنابراین در نهایت، کاری جز تسلیم نداشتیم آن هم پس از پژوهش و تعمیق و کشف حقایق». (عبد المنعم، ۱۴۲۰: ۱۲-۱۴).
محمد علی متوکل از جمله کسانی است که دیدارشان با پیروان اهل بیت در پذیرفتن مذهب تشیع در آنها تأثیر گذار بوده است. وی در سودان با شخصی شیعی برخورد کرد و از طریق وی به حقایق آگاه شد و در نهایت باعث شد به مذهب اهل بیت معتقد گردد. او دربارهی چگونگی پیوند و ارتباطش با این شخص شیعی بیان میکند که وی با آن فرد شیعی در یکی از مسافرخانهها در سودان آشنا شد در حالی که نمیدانست او فردی شیعه است. سپس میان آن دو، سخنانی پیرامون تفکرات اسلامی رد و بدل شد.
این مستبصر ذکر میکند که از وسعت افق آن مرد و دقت معلوماتش دچار حیرت شده و از خلال گفتگویشان دانستم که او احتمالاً فردی شیعی مذهب است. محمد علی میگوید: «بعد از مقداری رفت و آمد، از وی پرسیدم: آیا تو شیعه هستی؟ توقع داشتم که سوالم باعث شود که آرامشش را از دست بدهد و از آرامش خارجش کند و فکر میکردم، سوالم آن قدر بد است که گویا همانند این است که از وی پرسیده باشم آیا تو زندیقی؟! اما او بدون پلک زدن جواب داد: بله من شیعه هستم! با خود گفتم: سبحان الله، او این سخن را بدون احساس گناه و سختی بیان کرد. آیا او فکر میکند که شیعه است و کار خوبی کرده است؟ برای یک لحظه تلاش کردم میان افکار عمیق و دلایل استوارش که در میان گفتگویش به آنها استناد میکرد و میان اعتراف با جراتش به این که شیعه است، ارتباطی ایجاد کنم. وی با سوالی که از من پرسید از حیرت مرا خارج کرد و آن این بود که: تو از شیعه چه میدانی؟
گفتم: از آنها چیزی نمیدانم جز جدایی شان از اهل سنت و جماعت و جراتشان بر صحابه و غلو کردنشان در تقدیس امام علی. سپس به دنبالش گفتم: اخیرا بر آرا و نظرات شیعه و معتقداتشان و نیز مواضع آنها نسبت به صحابه اطلاع یافتم. و آرزو داشتم تا فرد شیعهای را ملاقات کنم و از صحت و درستی آن چه که به آنها نسبت میدهند پرسش نمایم. آن را گفتم در حالی که تلاش میکردم احساساتم را از او، پنهان کنم. من رو در روی یک شخص شیعه بودم، آنهم شیعهای که دارای شخصیتی قوی بود، اکنون چه بسا با او بسیاری از قضایای بلاتکلیف را به انجام رسانیدم و چه بسا از حقایق، مسائلی کشف میشود که نقیضش را میخواستم. این فرد شیعه با دلیل ثابت میکرد که خلافت حق حضرت علی بود و به دنبالش ثابت میکرد که خلفا حق ایشان را غصب نمودهاند. ثابت میکرد که عایشه در خروجش بر حضرت علی، محق و بر حق نبود. بنابراین او بار خونهای مسلمانان را بر دوش خویش حمل میکند. او اثبات میکرد که صحابه فهمیدند؛ حق از آن اهل بیت میباشد با این وجود آن را انکار کردند.»
متوکل میگوید: «من نمیخواستم امر شبهه برانگیز رابطهی میان حضرت علی و خلفا را کشف کنم. بلکه آرزو میکردم واقعهی جمل (جنگ جمل) چیزی شبیه به نمایشنامه باشد. به گونهای که بازیگران در روی صحنهی نمایش کشته میشوند. سپس در پشت پرده، برخی به برخی دیگر تبریک میگویند به خاطر موفقیتی که در ایفای نقشها محقق شده بود.» او معتقد بود که انسان در هر کجا که باشد فرزند مذهبش است و اگر اطمینانش نسبت به مذهبش دچار جنبش و تزلزل شود، این مسئله را برای مردم دارای مذاهب مخالف و رقیب آشکار نمیکند و پرده بر نمیدارد.
طرف مناظره متوکل فردی خبره و سخنور و دارای فکری مرتب بود. و با ذکاوت و حکمتش توانست، هواخواهی شدید متوکل را در خود فرو برد و تعصبش را بشکند. بنابراین با تمام وجود به او گوش فرا داد.
بعد از این که سخنش پیرامون روشهای بحث و اصول فکر تمام شد، متوکل کوشید تا وی را نسبت به مسئلهی خود و مسئلهی همراهانش و نیز حیرت و آشفتگی فکری که در میان آنها ایجاد شده بود، آگاه کند. در نتیجه گفتگو، طرف مناظره متوکل را نصیحت کرد که به جستجوی حقیقت محض برود و عقل را از اسارت تقلید و چیزهای به ارث رسیده آزاد و رها کند. متوکل نیز به او وعده داد که به این گفتهاش عمل کند. از طرفی انتظار نداشت که بعد از این ملاقات، دیگر وی را ببیند. به خاطر همین از وی خواست که لیستی از کتب ضروری برای پژوهش در مسائل تاریخی و اعتقادی برایش آماده کند.
وی گفت دو کتاب وجود دارد که هریک از آن دو، مراجعی کامل برای پژوهش است. همچنان که هر دوی آنها از قویترین کتابها در حوزهی امامت و مذاهب به شمار میآیند. یکی از آنها کتاب (المراجعات) است. این کتاب حاصل نامههایی است که میان عالم شیعی یعنی سید شرف الدین موسوی از جبل عامل در لبنان و شیخ سلیم بشری که عالم مصری و یکی از شیوخ الازهراست، مبادله شده و بسیار سودمند است. زیرا طرف شیعی، (یعنی سید شرف الدین) به طور کامل در احتجاجاتش بر مصادر معتمد در نزد اهل سنت تکیه کرده و حتی یک دلیل نیز از غیر منابع معتمد اهل سنت نیاورده است. و شیخ بشری نیز در حالی که خودش در علم حدیث خبره و ماهربود؛ به درستی همهی این ادله که سید شرف الدین آورده، اقرار کرده است. این نامه نگاریها میان آن دو پایان نیافت تا آن که شیخ سلیم بشری به ولایت اهل بیت و امامتشان یقین پیدا کرد.
کتاب دوم یعنی «الغدیر»، موسوعهای در تاریخ و عقاید در یازده جلد است که پیرامون محور یک حدیث نبوی مشهور و متواتر است که حضرت رسول هنگام بازگشتنش از حجه الوداع برای اطاعت از این قول خداوند متعال {یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس} ایراد فرمود.
مهمترین مسائلی که در این حدیث، پیامبر در مقابل ۱۰۰ صحابی یا بیشتر ایراد فرمود، به این شرح است: آیا من نسبت به مومنان از خودشان شایسته تر و اولا تر نیستم؟ مردم جواب دادند بله. حضرت رسول فرمودند: «من کنت مولاه هذا علی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله» یعنی «هرکس من مولایش هستم پس علی مولایش است….»
متوکل میگوید: «شیخ از پرداختن به مسائلی که باعث بر انگیخته شدن احساساتمان میگشت، پرهیز میکرد اما در مقابل دربارهی اهل بیت با شرح و بسط زیاد، توضیح میداد و ما هم خسته نمیشدیم بلکه خواستار مطالب و سخنان بیشتری دربارهی اهل بیت بودیم. زیرا چیزی دربارهی آنها نمیدانستیم. و هرکسی که از اهل بیت نداند چیزی از اسلام را نشناخته است. احیاناً احادیث بسیاری از اهل بیت با احادیث صحابه برخورد میکند.
مثلاً ما شروع کرده بودیم که برخی جوانب عظمت شخصیت حضرت زهرا÷ را کشف کنیم. بنابراین در ذهنمان یک رابطهی طبیعی میان حضرت زهرا÷ و اصحاب نزدیک پیامبر ترسیم بود و اینکه حتما اصحاب پیامبر همچنان که پدرشان، پیامبر را دوست داشتند، حضرت زهرا÷ را نیز دوست داشتند و به حق حضرت زهرا÷ آگاهی داشتند. این قصور و خیال ما بود و مشتاق بودیم که تصدیق این ذهنیتمان را از سوی شیخ، بشنویم. اما شیخ در گفتن آن تردید میکرد و غلاف مطلوب را نمیگشود. هنگامی که به وی اصرار کردیم که بازگو کند، شیخ آنچه را که میدانست، بازگو کرد. در این هنگام بود که درد بر قلبهایمان فشار آورد درحالی که میان تصدیق مطالب شیخ و شک درباره آنها مردد بودیم. چگونه حضرت زهرا÷ با آن عظمت و منزلتش، درحالی که از بزرگان صحابه غضبناک بود، فوت کرد. و اصلا از کجا آن صحابه جرات یافتند که حضرت زهرا÷ را خشمگین کنند؟
چگونه انتظار داریم صحابه که از نظرمان محترم بودند کاملاً همراه و همدم حضرت علی باشند. اما حقیقت عکس آنچه که میخواستیم را منعکس کرد. بنابراین در عواطف و احساساتمان، درگیری ایجاد شد. ما همهی آنها را (صحابه) با هم متحد فرض میکردیم در حالی که برخی بر برخی دیگر ظلم کرده و برخی از آنها، با حضرت علی دشمن بودند و این در حالی بود که انگارسخن پیامبر را نشنیده بودند که فرموده بود: تنها مومن، علی را دوست دارد و فقط منافق با علی دشمنی میکند.»
او در ادامه میگوید: «کم کم دانستم که حقایق بسیاری وجود دارد که نمیتوان آنها را پذیرفت مگر بعد از تخلیه کردن مسلمات گذشته از وجودمان. از این رو تصمیم گرفتی که به تکیههای جدیدی در دین برسم».
متوکل در حالتی به سر میبرد که میان باورهای گذشتهاش و مسائل تازه مطرح شده دچار چالش شد. او میگوید: «چه قدر سخت است فقهی که در طی سالهای طولانی به آن عمل میشد، به خاطر نقصهایی که در برخی جوانبش دارد؛ مضطرب و مشوش به نظر برسد و به سختی با احکام جدید هماهنگ و همساز شود. احکام جدیدی که حتی تصورش را نمیکرده است.»
به همین دلیل، او تفاوتی را که میان فقه شیعه و سنی مشاهده میشد، انکار میکرد اما ناگهان با کارها و چیزهایی غریب در وضوی شیخ و نمازش مواجه شد که در بارهی آنها از شیخ سوال نمود. شیخ هم برای هرکدام از آن کارها، دلیلی و حجتی میآورد. اما با این وجود در پذیرفتن آنها خودداری مینمود. شیخ معتقد بود هرگاه منبع حکمی از جانب حضرت رسول و اهل بیت باشد صحیح است و باید از آن پیروی کرد حتی اگر عقل نتواند حکم آن را درک کند.
سرانجام بعد از یک ماه گفتگوی دائم متوکل با شیخ و محقق شدن صحت دلایلی که شیخ آنها را از منابع سنی ایراد میکرد شبهاتش از بین رفت.» (المتوکل، ۱۴۲۲: ۴۲-۵۰).
شیعه شناسی
۱۴۰۰-۰۴-۲۷
۱۴۰۰-۰۴-۱۳
۱۴۰۰-۰۴-۰۵
۱۴۰۰-۰۳-۲۱
۱۴۰۰-۰۳-۱۹
۱۴۰۰-۰۳-۱۶
۱۴۰۰-۰۳-۰۲
۱۳۹۹-۱۱-۲۳
۱۳۹۹-۰۹-۱۴
۱۳۹۹-۰۸-۰۶
۱۳۹۹-۰۷-۲۶
۱۳۹۹-۰۷-۱۶
۱۳۹۹-۰۶-۱۵
۱۳۹۹-۰۵-۲۰
۱۳۹۹-۰۵-۰۶
۱۳۹۹-۰۴-۱۲
۱۳۹۹-۰۴-۰۶
۱۳۹۹-۰۳-۳۱
۱۳۹۹-۰۳-۲۰
۱۳۹۹-۰۳-۱۸
۱۳۹۹-۰۳-۱۳
۱۳۹۹-۰۲-۲۸
۱۳۹۹-۰۲-۱۱
۱۳۹۹-۰۲-۰۷
۱۳۹۹-۰۲-۰۴
۱۳۹۹-۰۲-۰۲
۱۳۹۹-۰۱-۳۱
۱۳۹۹-۰۱-۲۹
۱۳۹۹-۰۱-۲۷
۱۳۹۹-۰۱-۱۹
۱۳۹۹-۰۱-۱۷
۱۳۹۹-۰۱-۱۵
۱۳۹۹-۰۱-۱۳
۱۳۹۹-۰۱-۰۸
۱۳۹۹-۰۱-۰۶
۱۳۹۹-۰۱-۰۴
۱۳۹۹-۰۱-۰۱
۱۳۹۸-۱۲-۲۸
۱۳۹۸-۱۲-۲۴
۱۳۹۸-۱۲-۲۰
۱۳۹۸-۱۲-۰۸
۱۳۹۸-۱۱-۲۷
۱۳۹۸-۱۱-۲۱
۱۳۹۸-۱۱-۱۷
۱۳۹۸-۱۱-۱۲
۱۳۹۸-۱۱-۰۵
۱۳۹۸-۱۱-۰۵
۱۳۹۸-۱۰-۲۹
۱۳۹۸-۱۰-۱۹
۱۳۹۸-۱۰-۱۸
۱۳۹۸-۱۰-۱۷
۱۳۹۸-۱۰-۰۹
۱۳۹۸-۰۹-۲۴
۱۳۹۸-۰۹-۱۷
۱۳۹۸-۰۹-۰۴
۱۳۹۸-۰۹-۰۳
۱۳۹۸-۰۸-۱۸
۱۳۹۸-۰۸-۱۲
۱۳۹۸-۰۸-۰۱
۱۳۹۸-۰۷-۱۵
۱۳۹۸-۰۷-۱۴
۱۳۹۸-۰۷-۰۳
۱۳۹۸-۰۷-۰۱
۱۳۹۸-۰۶-۰۴
۱۳۹۸-۰۵-۱۳
۱۳۹۸-۰۵-۰۶
۱۳۹۸-۰۵-۰۵
۱۳۹۸-۰۴-۲۰
۱۳۹۸-۰۴-۱۹
۱۳۹۸-۰۴-۱۸
ابزارکی وجود ندارد
*