پست بعدی
پست قبلی
دینا زیبایی مستبصر آلمانی: بعد از مسلمان شدنم حقوقم را قطع کردند
این دانشجوی آمریکایی، ظهور عیسی(ع) در آخرالزمان را یکی از ستونهای مهم مسیحیت برمیشمارد و میگوید: ایمان و اعتقاد قلبی به کسی که او را ندیدهای کمی سخت است. اما من به امام زمان(عج) باور دارم. شاید اطلاعاتم درباره ایشان کم باشد اما من شیعه اثنی عشری هستم و از اهمیت حضور امام در جوامع اسلامی آگاهم.
به گزارش پايگاه اطلاع رسانی استبصار، «در همان دوران دانشجویی در آمریکا تحت یکی از عناوین پژوهشهایم درباره ادیان جهان، با قرآن آشنا شدم. در اوایل تنها از روی کنجکاوی و با هدف کار علمی قرآن را مطالعه میکردم اما به تدریج ماهیت این کتاب آسمانی در نظرم تغییر یافت. آرامشی را که از مرور آیات قرآن در قلبم ایجاد میشد، پیش از آن در هیچ کتاب دیگری نیافته بودم.
از آن پس در روزهای بیتابی و شبهای بیخوابی ناگزیر به سراغ قرآن میرفتم تا راز آرامشی را که در لابه لای خطوط این کتاب آسمانی نهفته شده را بیابم. دستیابی به این احساس فوقالعاده، بهانهای شد تا با کلام قرآن انس بگیرم و به اسلام علاقهمند شوم. این علاقه انگیزهام را برای یادگیری تعالیم و دستورات دین اسلام تقویت کرد».
اینها بخشی از صحبتهای بنیامین کیافچن، اولین دانشجوی آمریکایی مسلمان پس از انقلاب در دانشگاه فردوسی مشهد است؛ وی که سال جاری به جهت تحصیل در مقطع کارشناسی در رشته زبان و ادبیات فارسی به صورت غیر بورسیه وارد این دانشگاه شده، از خانواده، نحوه آشنایی با اسلام، مطالعاتش در این زمینه، پذیرش اسلام، ازدواج، مهاجرت به تاجیکستان و تحصیل در ایران برایمان گفت.
وی که در یک خانواده کاتولیک به دنیا آمده و تنها تعالیم مسیحیت را از والدین خود آموخته بود، از خانوادهاش برایمان اینگونه گفت: خانواده من، برای اصول دینی اهمیت چندانی قائل نیستند و اطلاعات زیادی درباره مسیحیت و تعالیم حضرت عیسی(ع) ندارند. من به همراه دو خواهرم در ریورساید که یکی از کلان شهرهای ایالت کالیفرنیا است، متولد و همانجا بزرگ شدیم. در آن زمان، پدرم مدیر داخلی یک شرکت بازرگانی الکترونیکی و مادرم خانهدار بود.
وی ادامه داد: اگرچه در آن ایام هم به وجود خدا معتقد بودم اما علاقه چندانی به دین نداشتم و مانند بسیاری از مسیحیان، دین در زندگی شخصیام هیچ نمود و کاربردی نداشت. از دوران نوجوانی، ذهن همیشه کنجکاوم به دنبال پاسخ به این سؤالات بود که از کجا و بهر چه به این جهان آمدهایم و سرانجام از این دنیا به کجا خواهیم رفت اما هرچه بیشتر میگشتم کمتر جوابی برای سؤالاتم مییافتم.
او در بیان شخصیت خود چنین میگوید: بسیاری از مردم آمریکا بدون مطالعه و جستجوی واقعیت، حرف دیگران درباره دین را به راحتی میپذیرند. به طور مثال اگر از مسیحیان سوال کنید خدا کیست؟ متأسفانه با اطمینانی غلط در جواب میگویند عیسی همان خدا است. اما من برخلاف آنان شخصیتی کنجکاو داشتم. باید میدانستم که خدا کیست، انجیل از کجا آمده و چه پیامی برایمان دارد.
بنیامین در ادامه میگوید: در یکی از واحدهای درسی دانشگاه تحت عنوان «ادیان جهان» با ادیان مختلفی از جمله اسلام، یهودیت، بودایی، زرتشتی و … آشنا شدم. روحیه پرسشگریام مرا به مطالعات بیشتر درباره این ادیان جذب کرد؛ از همین رو به کتابخانه میرفتم و کتابهای فراوانی در این باره میخواندم.
برتری عقلی اسلام در میان جهان رنگارنگ ادیان
وی با بیان اینکه سالها درباره ادیان مختلف مطالعات بسیاری انجام داده است، در توصیف ادیان شرقی چنین میگوید: مشرق زمین، سرزمین ادیان رنگارنگ است که سرچشمه فرهنگ، آداب و رسوم گوناگون و عجیب است.
او در ادامه از نکاتی که بیشتر وی را به ادامه مطالعاتش ترغیب کرده است، اینگونه برایمان گفت: با وجود تفاوتهای بسیار بین همه ادیان، اشتراکاتی وجود دارد که در آن زمان نظر من را به خود جلب کرد، حتی در مواردی بین کتابهای مقدس به داستانهای مشابهی برخورد میکردم.
به گفته وی، ادیان هندویی به یگانه و قادر بودن خدا ایمان دارند، آنان معتقدند انسان دارای روح بوده و خدا در این دنیا قصد اصلاح انسانها و نزدیک ساختن روح آنان به خود را دارد و اگر انسانی مرتکب اشتباه و گناه شود، باید آنقدر در این دنیا زندگی کند تا در نهایت سعادتمند به آن جهان برود. البته در ادیان هندویی بتپرستی رایج شده که دلیل آن هم سخن رهبران دینیشان است زیرا اعتقاد دارند خدا را در هرچیزی میتوان یافت حتی در بت.
بنیامین در توضیح دین و آیین بوداییها به تأکید این دین بر اخلاق اشاره میکند و میافزاید: بودا در جامعه هندوها ظهور کرد و سعی بر هدایت آنان به راه راست داشت. با این وجود هرگاه از بودا درباره خدا سؤال میشد او تنها به بیان مسائل اخلاقی اکتفا میکرد، به همین علت در آیین بودایی از خدا کم سخن گفته شده است. جالب است بدانید بوداییها به روح انسان اعتقاد ندارند و زندگی را در همین دنیا خاتمه جهان میدانند. به گفته بودا، دنیا شر است و باید از آن فرار کنیم. البته حتی در این میان، بودا انسانها را از منکر نهی میکرد؛ به طور مثال آنها را از خوردن شراب منع و در کمک به فقرا امر مینمود.
این دانشجوی آمریکایی که پیش از گرایش به اسلام، مسیحی بوده است، درباره دین پیشین خود میگوید: مسیحیت از نظر تعالیم و اعتقادات به اسلام بسیار نزدیک است اما چند نکته اختلاف با هم دارند که قرآن به تصحیح آنها میپردازد و سعی در روشن ساختن مفاهیم کتاب مقدسشان دارد. مسیحیان با وجود تعالیم خوب و مفیدِ کتاب مقدس، یگانه بودن خدای واحد را با اعتقاد به تثلیث زیر سؤال میبرند. آنها خدا را متشکل از سه خدای پدر، پسر و روحالقدس میدانند. البته این نظریه به خاطر تحریف در کتاب مقدس طی قرنها در میان مسیحیان رایج شده است.
او در ادامه بیان میکند: مسیحیان مانند پیروان بعضی ادیان دیگر در ظاهر به کتاب مقدس ایمان دارند اما در زندگی روزمره تنها به آن قسمتهایی از کتاب عمل میکنند که به نفعشان است.
بنیامین کیافچن همچنین از یهودیت فعلی با عنوان دین نژادپرستانه یاد کرده و میافزاید: درست است که یهودیت در اصل یکی از ادیان الهی بوده اما به تدریج با نژادپرستی آمیخته شده و یهودیت منحرفشده این روزها به هیچ وجه قابل پذیرش نیست زیرا یهودیان میگویند خدا نزد موسی آمده و به آنان از برتریشان نسبت به دیگر اقوام و پیروزی جهانی آنها خبر داده است به همین علت معتقدند باید تمام اقوام دیگر دنیا را از بین ببرند و بر جهان حکومت کنند.
وی با بیان اینکه با این وجود آنان گاهی از انزجار خدا نسبت به جنگ و خونریزی سخن به میان میآورند، از نتیجهگیری مطالعاتش اینگونه گفت: در میان این همه ادیان رنگارنگ، تنها اسلام را دینی بدون عیب و نقص یافتم که از نظر عقلی نمیتوان هیچ ایرادی به آن گرفت.
علم و عمل خاستگاه فهم بالنده اسلام
بنیامین کیافچن درباره مطالعاتش نسبت به قرآن، ادامه میدهد: قرآن را فقط به خاطر علاقه شخصی میخواندم و در آن زمان هیچ دین مشخصی نداشتم اما به تدریج به خدا، روح انسان و جهان پس از مرگ اعتقاد پیدا کردم. جالب است که بدانید از همان ابتدا به اسلام احترام میگذاشتم، همانگونه که سایر ادیان نیز برایم قابل احترام بودند زیرا هر دینی حکمت خاصی دارد که میتوان از آن درسی برای زندگی سعادتمند گرفت.
وی در همین خصوص اظهار میکند: در تمامی ادیان به دلیل تحریفاتی که صورت گرفته، نواقصی میدیدم که باعث میشد از همان ابتدا به آن آئین نقدی داشته باشم ولی درباره اسلام و کتاب مقدس مسلمانان چنین نظری نداشتم و جالب بود با آنکه هنوز این دین را نپذیرفته بودم، دستورات و تعالیم آن را از نظر فرهنگی و اجتماعی درست و معقول میدانستم و نمیتوانستم هیچ ایرادی بر آن وارد کنم.
این دانشجوی آمریکایی میگوید: در دانشگاه چندین دوست مسلمان داشتم که خیلی مذهبی نبودند، اما داستانهایی از زندگی پیامبر(ص) برایم تعریف میکردند که به نظرم جالب بود. اگرچه از کودکی مادر و پدرم داستانهایی از حضرت عیسی(ع) برایم گفته بودند اما داستانهای پیامبر(ص) برایم جذابیتی خاص داشت اما آنچه که راه را برای من در این مسیر باز کرد، اخلاقی بود که از پیامبر(ص) در کتابها میدیدم.
وی با بیان اینکه هنگامی که درباره یک دین مطالعه میکردم، همواره به دنبال فهم دو موضوع بودم، عنوان میکند: فرهنگ جامعه یک دین و کتاب آسمانی آن، دو موضوعی بود که همواره برایم سؤال میشد؛ پس به سراغ ترجمه انگلیسی قرآن رفتم تا بفهمم کلام کتاب مقدس اسلام چیست. حدوداً یکسال طول کشید تا قرآن را با دقت خواندم و از تأثیرات آن روی رفتارم غافل بودم. پس از مدتی به خود آمدم و دیدم قرآن را کاملاً قبول دارم که این مسئله مرا به فکر وادار کرد.
وی ادامه می دهد: پس از چندی مدام از خود میپرسیدم که قرآن از من چه میخواهد؟ میدانستم قرآن هدایتکننده است و انسان را نسبت به عمل درست راهنمایی میکند، با خود میگفتم اکنون، وقت عمل است.
وی با بیان اینکه بسیاری از آمریکاییها ظاهرا مسیحیت را پذیرفتهاند، میافزاید: آنان هر هفته به کلیسا میروند و دعا میکنند اما به محض اینکه از کلیسا خارج میشوند، دین دیگر هیچ نقشی در زندگی اجتماعی آنان ندارد، به عبارت دیگر دین در عمل آنان ظاهر نیست.
و اینجا پایان یک راه و آغاز راهی دیگر برای بنیامین کیافچن بود؛ او برای قرار گرفتن در مسیر درست زندگی باید به آنچه که طی دو سه سال به آنها رسیده بود، عمل میکرد، پس اسلام را برگزید. او در حالی اسلام را پذیرفت که خود طی تحقیقات سه سالهاش به آن رسیده بود.
انگیزه پذیرش مذهب شیعه، اخلاق امام علی(ع) بود
شرح اولین نماز بنیامین کیافچن شنیدنی است، او از این اتفاق برایمان اینگونه میگوید: تعداد مراکز اسلامی یا مساجد در آمریکا محدود است، من که دیگر تصمیمم را برای پذیرش اسلام گرفته بودم با جستجو در اینترنت یک مرکز اسلامی را در حوالی لسآنجلس پیدا کردم، وقتی به آنجا رفتم متوجه شدم که به یک مرکز شیعه آمدهام. در ابتدا کمی شک کردم چرا که مطالعه زیادی درباره تفاوت بین شیعه و سنی انجام نداده بودم، با خود فکر کردم شاید آماده نباشم خواستم به خانه بازگردم اما ناگهان نظرم تغییر کرد و ماندم تا ببینم شیعیان چگونه افرادی هستند و تفکرشان چه تفاوتی با اهل سنت دارد. هیچکس آنجا نبود کمی صبر کردم تا اینکه هنگام نماز ظهر، پیرمردی ایرانی آمد و درب مرکز را باز کرد تا شاید کسی برای نماز ظهر بیاید. داخل رفتم به او سلام کردم و گفتم که میخواهم مسلمان شوم، از او خواستم درباره دینشان به من بگوید. خوشبختانه حرفهای دلنشین پیرمرد به قلبم نفوذ میکرد و همه را میپذیرفتم. به او گفتم اکنون آمادهام که مسلمان شوم.
با پیرمرد همراه شدم، او به من نحوه وضو گرفتن و نماز خواندن را آموخت، پیرمرد بدون هیچ حساسیتی، مُهری به من داد و به من گفت که «شیعیان برای نماز از مهر استفاده میکنند، این را اهل تسنن ندارند»، من لبخندی زدم و پذیرفتم و با خود گفتم حتما حکمتی در این است.
برای اولین بار نمازم را در آن مرکز شیعه خواندم؛ حس رضایت بخشی از عملم داشتم. پس از نماز، پیرمرد مرا دعوت کرد تا شب جمعه برای دعای کمیل به آنجا بازگردم تا در مراسم آنها شرکت کنم. شب جمعه مجددا به همان مرکز رفتم. خوب به یاد دارم سخنرانی آن شب به زبان انگلیسی و درباره رفتار و شخصیت راستین امام علی (ع) بود. پس از شنیدن آن سخنان برای شیعه ماندن مصمم تر شدم. در آن خطبه از جزئیات اخلاق امام علی(ع)، راستگو و درستکار بودن ایشان شنیدم.
از آن به بعد دوستان مسلمان زیادی پیدا کردم که البته از نژادها و ملیتهای مختلفی بودند، از آنها سوالاتم را میپرسیدم، کتابهای دینی میگرفتم و به شبهات خود پاسخ میدادم. به تدریج یاد گرفتم اعمال اسلامی را اجرا کنم. سالها گذشت و هم اکنون دوستان مسلمان زیادی در آمریکا دارم که تاثیر خوب و مثبتی بر زندگی من گذاشتهاند.
بنیامین با بیان اینکه من از کودکی شخصیتی خجالتی و کم رویی داشتم، میگوید: جرات این را نداشتم که یک روز به خانه بروم و بگویم مسلمان شدم. اما قبل از پذیرش رسمی اسلام به بسیاری از رفتارهای مسلمانان عمل میکردم که این موجب تعجب خانوادهام شده بود. حاضر نبودم گوشت خوک یا مشروب بخورم و از قمار بازی پرهیز میکردم. یکی از خواهرانم که متوجه تغییر سبک زندگی من شده بود و حدس میزد که به اسلام گرایش پیدا کردم روزی از من پرسید آیا مسلمان شدهای؟ و من در جواب گفتم بله. و پس از آن دیگر بر همه ثابت شد که من مسلمان شدم.
او در ادامه میگوید: در اوایل رفتار من برای خانوادهام عجیب بود چرا که مانند سایر مردم آمریکا تصویر ذهنی غلطی از اسلام در ذهن داشتند که به عقیده من این تصویر به خاطر تبلیغات کشورهای ضدمسلمان است زیرا قصد دارند مسلمانان را افرادی افراطی و جنگطلب به جهانیان معرفی کنند. من که نگرانی مادرم را دیدم به او اطمینان خاطر دادم که هیچگاه به گروههای افراطی نخواهم پیوست و فرقههای گمراه را دوست ندارم.
وی ادامه میدهد: جالب است بدانید خانواده من با مشاهده تغییر رفتارم بعد از گذشت چند سال، از مسلمان شدنم بسیار راضی شدند. مادرم خوشحال بود که من زندگی سالمی دارم و مانند جوانان دیگر به قمارخانه نمیروم و یا شبها به دنبال مشروبخواری نیستم. نگاه آنان دیگر به اسلام تغییر کرده بود و برای آن احترام قائل بودند. رفتار پدر و مادر در برابر تغییر دین من بسیار خوب بود و این هم بخاطر آن است که آنها افرادی تحصیل کرده و روشن فکر هستند. به عقیده آنها هر فردی در انتخاب دین خود اختیار و آزادی دارد. حتی در سالهای بعد سعی میکردم نماینده خوبی برای اسلام باشم و به سوالاتشان درباره اسلام به خوبی پاسخ دهم. اما آنان مانند من نیستند و به دین علاقه زیادی ندارند لذا به دنبال آن نیستند که بخواهند دین خود را تغییر دهند.
من با عشق و علاقه دیندار شده بودم
بنیامین همچنین از تغییراتی که اسلام در سبک زندگی وی داشته، میگوید: اسلام و مسیحیت از نظر فرهنگی تا حدودی با یکدیگر سازگاری دارند. همچنین من در خانواده به نحوی بزرگ شدم که همواره به اصول اخلاقی پایبند بودم؛ مادرم همیشه ما را از غیبت منع میکرد و در زندگی همیشه بر اخلاق و رفتار خوب با دیگران تاکید داشت. البته از نظر رفتاری انجام عبادات یکی از تغییرات عمده در سبک زندگی من بود، به طور مثال در ماه رمضان روزه میگرفتم، هر روز پنج وعده نماز میخواندم، هر هفته به نماز جمعه میرفتم و اینها برای من سختی نداشت چرا که من با عشق و علاقه دین دار شده بودم.
آرزوی سفر به کربلا دارم
وی در ادامه میگوید: وقتی مسلمان شدم آشنایی زیادی با اهل بیت(ع) نداشتم. تنها میدانستم که شیعیان بعد از پیامبر(ص) امام علی(ع) را قبول کردند اما نمیدانستم اهل بیت(ع) چه کسانی بودند و یا چرا در اسلام مهم هستند. پس بعد از مسلمان شدن به مطالعه درباره آنان پرداختم. آنگاه متوجه جایگاه والای اهل بیت(ع) شدم و بعدها نیز گرایش قلبی به تشیع پیدا کردم و با اصرار دوستان اهل تسننم دیگر حاضر نبودم مذهبم را تغییر دهم. من در جواب آنان میگفتم نمیخواهم اسلامم از اهل بیت(ع) و پیامبر(ع) دور باشد.
بنیامین علاقه شخصی خود به مسلک امام علی(ع) را علت گزینش مذهب شیعه عنوان کرد و گفت: ایشان نمونه بهترین مسلمان بعد از پیامبر(ص) هستند. امام علی(ع) فردی درستکار، راستگو و صبور بودند که همیشه به دیگران احترام میگذاشتند، من نیز میخواهم رفتار ایشان را سرلوحه زندگی خود قرار دهم.
وی همچنین از قیام کربلا و شخصیت امام حسین(ع) میگوید و میافزاید: امام حسین(ع) حاضر شدند به خاطر خدا از جان خود و خانوادهشان بگذرند و همه چیز را فدای اسلام کنند. ایشان در این قیام نه تنها شکست نخوردند بلکه پیروز واقعی میدان نبرد شدند. امام حسین(ع) شخصیتی عاقبت بین بودند که بر خلاف بسیاری از انسانها که تنها به فکر امروز و فردای خود هستند، آخرت و روز حساب را در نظر گرفتند؛ پس از شنیدن داستان کربلا صد در صد مطمئن شدم که گرایش قلبی به اهل بیت(ع) و تشیع دارم؛ حال یکی از بزرگترین آرزوهایم، سفر به کربلا و زیارت مرقد ایشان است.
به زندگی در جوار بارگاه امام هشتم افتخار میکنم
بنیامین که چند ماهی را به همراه همسرش به مشهد آمده از احساس خود درباره زندگی در شهر مشهد میگوید: از اینکه در جوار بارگاه امام هشتم زندگی میکنم و درس میخوانم افتخار میکنم؛ میخواهم درباره این بزرگوار بیشتر بدانم و با شخصیت امام رئوف بیشتر آشنا شوم.
وی در ادامه از احساس تلخ دوری از وطن میگوید و میافزاید: با این وجود هرگاه به حرم امام رضا (ع) میروم اصلا احساس غربت نمیکنم، انگار حرم برایم جایی آشناست چرا که این امام نیز تجربه زندگی در غربت را داشتهاند.
مسلمانان باید از وظیفه خود نسبت به امام زمان آگاه باشند
این دانشجوی آمریکایی، ظهور عیسی(ع) در آخرالزمان را یکی از ستونهای مهم مسیحیت برمیشمارد و میگوید: ایمان و اعتقاد قلبی به کسی که او را ندیدهای کمی سخت است. اما من به امام زمان(عج) باور دارم. شاید اطلاعاتم درباره ایشان کم باشد اما من شیعه اثنی عشری هستم و از اهمیت حضور امام در جوامع اسلامی آگاهم.
وی همچنین میگوید: در تمام جهان، مفهوم امام زمان بسیار مهم و نکتهای بزرگ در دین است. گاهی در خلوت با خود به این موضوع فکر میکنم که امام زمان(عج) کیست و وظیفه من نسبت به ایشان چیست؟ چرا که مسلمانان باید از وظیفه خود نسبت به امام زمان خود آگاه باشند.
سفر به تاجیکستان و انتخاب مشهد به عنوان مقصد تحصیلی
بنیامین به دلیل علاقه بسیاری که به فرهنگها و زبانهای مختلف داشته پس از پذیرش اسلام در آمریکا به یادگیری زبان فارسی اقدام میکند. یادگیری زبان منجر به آشنایی او با همسر تاجیکیاش میشود. سپس به تاجیکستان سفر میکند تا رسما، آمنه را از پدر و مادرش خواستگاری کند، او حدود سه سال در تاجیکستان زندگی کرده و در این سالها به مطالعه زبان فارسی پرداخته است. اما به دلیل نبود مرکزی با مدرک معتبر در رشته زبان فارسی به کمک خواهر همسرش که دانشجوی دانشگاه فردوسی است، موفق به اخذ ویزای تحصیلی از دانشگاه فردوسی مشهد میشود.
به گفته این دانشجوی دانشگاه فردوسی، بهترین مکان برای یادگیری زبان و ادبیات فارسی ایران است و دانشگاه فردوسی، بهترین مرکز برای فراگیری این زبان شیرین است.
وی در پایان از آرزو و اهداف خود میگوید: میخواهم پس از پایان دوره کارشناسی تحصیلاتم را در همین زمینه در سطح کارشناسی ارشد ادامه دهم. اگر مشکل مالی نداشته باشم، آرزو دارم بیشتر سفر کنم و مطالعات دینیام را افزایش دهم و شغلی مناسب پیدا کنم.
وی در پایان اظهار میکند: خیلی خوشحالم که به جمع هدایت شدگان پیوستم و از خداوند میخواهم که همه ما را جزو مومنان واقعی و راستین قرار دهد.
ایکنا
۱۴۰۰-۰۴-۲۷
۱۴۰۰-۰۴-۱۳
۱۴۰۰-۰۴-۰۵
۱۴۰۰-۰۳-۲۱
۱۴۰۰-۰۳-۱۹
۱۴۰۰-۰۳-۱۶
۱۴۰۰-۰۳-۰۲
۱۳۹۹-۱۲-۲۰
۱۳۹۹-۱۲-۱۵
۱۳۹۹-۱۲-۰۷
۱۳۹۹-۱۲-۰۱
۱۳۹۹-۱۱-۲۳
۱۳۹۹-۱۰-۲۱
۱۳۹۹-۰۹-۲۰
۱۳۹۹-۰۹-۱۶
۱۳۹۹-۰۹-۱۴
۱۳۹۹-۰۸-۰۶
۱۳۹۹-۰۷-۲۶
۱۳۹۹-۰۷-۱۶
۱۳۹۹-۰۶-۱۵
۱۳۹۹-۰۵-۲۰
۱۳۹۹-۰۵-۰۶
۱۳۹۹-۰۴-۱۲
۱۳۹۹-۰۴-۰۶
۱۳۹۹-۰۳-۳۱
۱۳۹۹-۰۳-۲۰
۱۳۹۹-۰۳-۱۸
۱۳۹۹-۰۳-۱۳
۱۳۹۹-۰۲-۲۸
۱۳۹۹-۰۲-۱۱
۱۳۹۹-۰۲-۰۷
۱۳۹۹-۰۲-۰۴
۱۳۹۹-۰۲-۰۲
۱۳۹۹-۰۱-۳۱
۱۳۹۹-۰۱-۲۹
۱۳۹۹-۰۱-۲۷
۱۳۹۹-۰۱-۱۹
۱۳۹۹-۰۱-۱۷
۱۳۹۹-۰۱-۱۵
۱۳۹۹-۰۱-۱۳
۱۳۹۹-۰۱-۰۸
۱۳۹۹-۰۱-۰۶
۱۳۹۹-۰۱-۰۴
۱۳۹۹-۰۱-۰۱
۱۳۹۸-۱۲-۲۸
۱۳۹۸-۱۲-۲۴
۱۳۹۸-۱۲-۲۰
۱۳۹۸-۱۲-۰۸
۱۳۹۸-۱۱-۲۷
۱۳۹۸-۱۱-۲۱
۱۳۹۸-۱۱-۱۷
۱۳۹۸-۱۱-۱۲
۱۳۹۸-۱۱-۰۵
۱۳۹۸-۱۱-۰۵
۱۳۹۸-۱۰-۲۹
۱۳۹۸-۱۰-۱۹
۱۳۹۸-۱۰-۱۸
۱۳۹۸-۱۰-۱۷
۱۳۹۸-۱۰-۰۹
۱۳۹۸-۰۹-۲۴
۱۳۹۸-۰۹-۱۷
۱۳۹۸-۰۹-۰۴
۱۳۹۸-۰۹-۰۳
۱۳۹۸-۰۸-۱۸
۱۳۹۸-۰۸-۱۲
۱۳۹۸-۰۸-۰۱
۱۳۹۸-۰۷-۱۵
۱۳۹۸-۰۷-۱۴
۱۳۹۸-۰۷-۰۳
۱۳۹۸-۰۷-۰۱
ابزارکی وجود ندارد
*
خداوند متعال انشاالله همه طالبین معرفت را با راه درستی و پاکی اهل بیت (ع) آشنا نماید