پست بعدی
پست قبلی
چون خودم اعتقاد قلبی به اسلام دارم و ارزان آن را بدست نیاوردم، برای همین به خانمهای مسلمان میگویم که به یاد داشته باشند که ارزشهای اسلامی مثل حجاب را راحت به دست نیاوردهاند و بالأخره فداکاریهایی بوده که توانستهاند امروز آنها را داشته باشند
به گزارش پايگاه اطلاع رسانی استبصار، خود را از قبل برای هر برخوردی از طرف پدر و مادرش آماده کرده بود. میدانست آنها با مسلمان شدناش مخالف هستند اما نیروی که او را به سوی حقیقت سوق میداد قویتر از آن بود که حتی سرزنشهای اطرافیان بتواند آن را تحت تأثیر قرار دهد. با گامهای محکم وارد خانه شد. کمی در دل اضطراب داشت. اولین بار بود که با حجاب با خانوادهاش مواجه میشد. وقتی مادرش او را دید. لحظهای مکث کرد. کمی قد و بالایش را ورانداز کرد و گفت چقدر زیبا شدی! تمام وجودش را شادی در بر گرفت. خانم ارول که پس از مسلمان شدن نامش را به سمیه رنجبر تغییر داد در اوکلاهامای امریکا متولد شد. به گفته همسرش امامخمینیره تأثیر شگرفی در وی گذاشته بود. از آنجا که شنیدن زندگی خانم رنجبر خالی از لطف نیست، به گفتوگویی صمیمانه با وی نشستیم تا برگی از خاطرات زندگیاش را ورق بزنیم و از پس آنها به انگیزههای وی برای گرایش به اسلام باخبر شویم.
چه زمانی به ایران آمدید؟
خرداد سال ۶۵ بود که به ایران آمدم. آن موقع ۲۴ سال داشتم.
چه وقت مسلمان شدید؟
در ۱۸ سالگی مسلمان شدم.
چطور شد که دین اسلام را انتخاب نمودید؟
دورانی بعد از دبیرستان بود و در آن موقع در ایران انقلاب در حال شکل گرفتن بود و خبرهایش همهجا پخش میشد خصوصا در دانشکده که بودم. پیامهای امام خمینیره توسط بچههای ایرانی در دانشگاه پخش میشد. از این طریق بود که با بچههای مسلمان آشنا شدم و هم بعد با انقلاب ایران آشنا شدم. دوران گروگانگیری بود و از بچهها دائما می پرسیدیم که چرا مردم شما انقلاب میخواهند بکنند و صدایشان میآید که میگویند شاهشان را نمیخواهند.
از چه منابعی برای آشنایی با اسلام استفاده کردید؟
آن موقع که با دکتر رنجبر در دانشکده آشنا شدم، یکسری کتاب را به من معرفی کردند تا مطالعه کنم. اولین کتابی که خواندم درباره دیدگاه اسلام نسبت به حضرت مسیح بود. کتابچهای کوچک بود که آیات قرآن و آیات انجیل در آن بود. من کاتولیک به دنیا آمده بودم و در چنین خانوادهای بزرگ شدم، پدرم هم جزء رهبران کلیسا بود یعنی مقام دوم در کلیسا را داشت برای همین با انجیل و اینها آشنایی داشتم. اول که مطالعاتم را بر روی مسیحیت شروع کردم پدرم خوشحال شد اما بعد که فهمید درباره اسلام و یک دین دیگر دارم مطالعه میکنم و سؤال میکنم مخالفت کرد و گفت اگر شکی در دین خودت بیاوری به جهنم میروی. اما همان موقع از دکتر رنجبر درباره اسلام پرسیده بودم و ایشان گفته بود که اسلام میگوید درباره همه چیز سؤال کنید و برای اعتقاد پیداکردن مطمئن شوید ولی خانوادهام میگفتند اینطوری کافر میشوی.
خانوادهتان راضی نبودند چطور بعدا راضی شدند؟
در اصل راضی نشدند. برای اینکه میگفتند هم میخواهی مسلمان شوی و هم با یک ایرانی ازدواج کنی. ایران دور است و اگر تو بروی تو را نمیبینم. از این لحاظ راضی نمیشدند.
چند تا خواهر و برادر هستید؟
ما ۷ دختر و یک پسر هستیم که من با دو خواهر دیگرم سه قلو هستیم. یک خواهر دیگرم که یکی از قلهایم هم هست مسلمان شده است. ۵ سال هم ایران زندگی کرد ولی برگشت به آمریکا.
بعد از چه مدت از آمدنتان به ایران به کشورتان بازگشتید؟
فکر کنم بعد از ۱۲ـ۱۳ سال بود. دخترم راهنمایی بود.
در این مدت با خانوادتان ارتباط داشتید؟
بله، به صورت ارسال نامه و اینها با هم ارتباط داشتیم البته بیشتر زمانی که مادرم زنده بود.
تجربه مسلمان شد چطور بود؟
درست زمانی که قصد داشتم از کلیسا کمکم بیرون بیایم، با مسلمانان آشنا و مسلمان شدم. چون کلیسا دیگر برایم جذاب نبود. سؤالاتی داشتم و چون وقتی آن سؤالات را از کلیسا میپرسیدم میگفتند نباید بپرسی و کافر میشوی و به جهنم میروی و باید باور کنی که عیسی پسر خداست و اصلا عیسی خداست که به صورت انسان به روی زمین آمده است شنیدم، کاملا از آن ها بریدم و فکر کردم که این منطقی نیست به هیچ وجه که خدا بخواهد خودش را بیافریند.
چند فرزند دارید؟
یک دختر دارم به نام هما که ۲۷ ساله است که ازدواج کرده و الان دانشجوی دکترای فلسفه اسلامی است و در دانشگاه تربیت مدرس درس میخواند.
چطور آموزههای اسلامی و آنچه را که یاد گرفتید از اسلام به دخترتان آموزش دادید؟
سعی کردم از کتابهای که خواندم و چیزهایی که وقتی به ایران آمدم یاد گرفتم به دخترم هم یاد بدهم.
اوایل که مسلمان شده بودید برخورد اطرافیانتان با شما چطور بود؟
برادرم که کلا قطع رابطه با من کرد و تا امروز هم با ایشان ارتباطی ندارم، دوستانم هم که خیلی کم بودند و همانهایی هم که بودند از زمان دبیرستان کمکم از آنها بریده بودم و زیاد رفتوآمد با هم نداشتم. بعد از اینکه آن دوسه نفر هم ازدواج کردند و از دبیرستان رفتند دیگر دوستی نداشتم. برخورد خانوادهام هم زمانیکه آقای رنجبر به خواستگاریام آمد طوری بود که پدرم با تفنگ او را بدرقه کرد. چون خانواده با شرایط مسلمان شدن من همچنان کنار نیامده بودند.
این وضعیت تا امروز هم ادامه دارد؟
بله، خب از وقتی که ازدواج کردم اوضاع همین طوری تقریبا ادامه داشته البته کمی بهتر شده است.
آیا تلاش کردید اسلام را همانطور که واقعا هست به آنها بشناسانید؟
نه، راستش چون وقتی به ایران آمدم خیلی از آنها دور شدم و تقریبا کاملا رابطهام بریده شد. خودشان هم سعی نکردند که از طریق نامه حتی به من نزدیک شوند.
در حال حاضر چه میکنید؟
در مؤسسه آموزش رفاه تدریس میکنم و در گروه پژوهشی دانشگاه امام صادقعلیهالسلام به عنوان مترجم چکیده مقالات هم فعالیت دارم. فوق لیسانسم را در رشته مطالعات بریتانیا از دانشگاه تهران گرفتم. برای دکترا هم مشغول درسخواندن هستم.
چطور شد به این رشته گرایش پیدا کردید؟
راستش وقتی امریکا بودم یکسری اتفاقات برایم افتاد که مجبور شدم به ایران بیایم. همسرم میخواست فرزندمان در ایران به دنیا بیاید. میخواستم در امریکا پرستاری بخوانم ولی بهخاطر حجابم از این مسأله کردند. این در حالی بود که هم دانشجویان با من برخورد داشتند و هم مسئولان کالج. بنابراین وقتی به دانشگاه رفتم نتوانستم در رشته پرستاری پذیرش بگیرم. دلیل مسئولین آموزش هم این بود که میگفتند باعث ناراحتی بیماران میشوم. بهخاطر حجاب سر کار زیاد تعبیض دیدم. در رفت و آمد و در خیابان هم مشکل پیدا میکردم و من را به عنوان یک خارجی میدیدند. یک خارجی مسلمان و گاهی حرفهای زشت به من میزدند.
چه چیز باعث میشد که وقتی میدیدید دیگران برخورد خوبی با شما ندارند، همچنان روحیهتان را حفظ کنید و محکم بر عقیدهتان بمانید؟
آن موقعها کتاب حجاب شهید مطهری را خوانده بودم و آیات قرآن را درباره حجاب را هم مطالعه کرده بودم و همینطور کتابهای دیگری را در این مورد دیده بودم. دیدگاههای امامخمینیره را هم درباره حجاب میدانستم. اولش خیلی میترسیدم وقتی حجاب گذاشتم. پارچهای تهیه کرده بودم و برای خودم مانتو دوخته بودم و با روسری به خانهمان رفتم. مادرم با دیدن من گفت چقدر زیبا شدی. این باعث شد که روی حجاب بیشتر حساس باشم و محکم باشم. این حرف مادرم خیلی روی من تأثیر گذاشت با اینکه او مخالف مسلمانشدن من بود.
چه ویژگی را در همسرتان دیدید که او را برای زندگی مشترک انتخاب کردید؟
آن موقع که ما کوچک بودیم و با خواهرهایم صحبت میکردیم میگفتند اگر کسی مذهبی باشد و اخلاق خوبی داشته باشد و حرفهای ناسزا نزند و اگر انسان با خدایی باشد او برای زندگی خوب است. خب من اینها را در آقای رنجبر دیدم و هیچوقت ندیدم که با دوستانش حتی حرف سبک بزند. همه چیز را رعایت میکرد.
بعد از ازدواج چند سال در امریکا زندگی کردید؟
ما تقریبا ۶ سال آنجا بودیم و بعد به ایران آمدیم و دخترم در ایران متولد شد.
در مدتی که با هم ازدواج کردید و در آمریکا ساکن بودید رابطه خانوادهتان با آقای رنجبر همچنان رابطه خوبی نبود؟
نه کمکم خوب شدند و مادرم وقتی رفتار ایشان را نسبت به من دید نرم شد و پدرم هم دیگر با وی مخالفتی نداشت و تقریبا او را قبول کردند. الان هم آن خواهرهای سه قلویم رابطه خوبی با ایشان دارند.
وقتی به ایران آمدید با فرهنگ ایرانی چطور روبرو شدید و آن را چطور دیدید؟
در امریکا کلاسهای قرآن میرفتم و حتی یکی از دوستان همسرم کلاس زبان فارسی برایم گذاشت. عاقد عقدمان هم در واقع معلم قرآن من بود. وقتی به ایران آمدیم خیلی برایم سخت نبود چون پدر و مادر همسرم با اینکه فقط عکس مرا دیده بودند ولی با آغوش باز من را پذیرفتند. الان هم میگویند که مثل دخترشان هستم و فرقی با دخترشان ندارم. این را همیشه مادر همسرم میگوید.
آیا برای دخترتان این سؤال پیش آمده بود که چرا شما مسلمان شدهاید؟
بعضی موقعها میپرسید و برایش سؤال بود.
در حال حاضر به جز تدریس و ترجمه چه میکنید؟
به تازگی سلسه کتابهایی را درباره ائمه معصومینعلیهمالسلام را ویرایش کردهام و مترجم افتخاری حرم حضرت رضا علیهالسلام هم هستم.
مشهد رفتهاید؟حال و هوای آنجا را چطور دیدید؟
بله چند بار رفتهام. آقای رنجبر یک مادربزرگ داشت به نام خدیجه خانم و هر وقت ایشان آقای رنجبر را میدید میگفت که آیا من را برده است زیارت امام رضاعلیهالسلام. بار اولزمانیکه در دانشگاه الزهراسلاماللهعلیها زبان انگلیسی تدریس میکردم با دانشگاه به مشهد رفتم و دخترم را هم بردم. عجیب بود. وقتی دفعه اول به حرم رفتم نمیدانم چرا ولی همانجا از خدا خواستم که هر چه گناه دارم ببخشد. امام رضاعلیهالسلام را دوست دارم و همیشه دعا میکردم که اگر یک روز از عمرم باقی مانده باشد خادم افتخاری ایشان باشم و این دعایم مستجاب شد و من مترجم حرم ایشان شدم.
اولین بار که با حجاب به ایران به عنوان یک کشور اسلامی آمدید چه حسی داشتید؟
وقتی به ایران آمدیم، هم با برخورد مثبت بعضی از خانمها روبرو بودم و هم با برخورد منفیشان. در امریکا که بودم با حرف مادرم وقتی مرا با حجاب دیده بود، محکمتر شده بودم. در ایران خیلیها به من میگفتند چقدر حجابم خوب است ولی کسانی هم بودند که میگفتند شما متولد غرب هستید چرا چادر سر میکنید و با مانتو و روسری بیرون نمیآیید. من هم میگفتم من اینطور خیلی راحتم و حتی در امریکا هم که بودم چادر سر میکردم. خواهر آقای رنجبر برایم چادر دوخته بود. میگفتند چرا اینقدر حجاب دارید در حالی که بعضی از خانمهای ایرانی حجاب کامل نداشتند. حتی شخصی به من گفت که چرا بهشت اینجا را برای خودت جهنم کردهای. به او گفتم که نه آن جهنم است و نه این بهشت. این برای من بهشت است و میخواستم دخترم در کشور اسلامی رشد کند و نمیخواستم مشکلاتی که بعضی از خانوادههای ایرانی در امریکا با فرزندانشان حتی سر داشتن حجاب داشتند، داشته باشم.
برای شاگردان شما سؤال پیش میآید که بخواهند درباره انگیزه شما برای مسلمانشدن بدانند؟
بله، معمولا در جلسه اول و دوم سؤالاتی را درباره اینکه چطور و چرا مسلمان شدهام از من میپرسند و کنجکاو میشوند که بدانند.
بهترین و خاصترین عاملی که باعث شد به اسلام روی بیاورید چه بوده است؟
فکر کنم از اینکه دیدم اسلام دیدگاه متفاوتی درباره زن دارد جذب آن شدم. حتی آیه حجاب را که خواندم برایم جالب آمد. در کشور امریکا وقتی به زنی تجاوز میشود در دادگاهها فقط زن را مقصر میدانند و او را متهم میکنند ولی وقتی در مورد حجاب در اسلام خواندم دیدم که خدا خطاب به مرد گفته باید او هم حجاب را حفظ کند، چشم و گوش و… و بعد زن را خداوند برای رعایت حجاب در قرآن خطاب قرار داده. این فقط در پوشش نیست و حجاب بدن و چشم و… را هم در بر میگیرد.
چه میزان تفاوت میان فرهنگ ایرانی و فرهنگ امریکایی وجود دارد؟
در امریکا رابطه سردتر است و طلاق زیاد صورت میگیرد و خانوادهها از هم دور هستند ولی در ایران خانوادهها رابطههایشان خیلی محکمتر است و با هم صمیمی هستند و نگران هم میشوند. بر عکس در امریکا بیخانمان زیاد است و توجهی هم به آنها نمیشود ولی در ایران اگر کسی دچار این مشکل شود فامیلی یا کسی نگران آن طرف هست که کمکش کند تا بیخانمان نماند.
دلیل عدم استحکام خانواده در امریکا به نظرتان چیست؟
در آنجا در دادگاهها هم قاضی سعی نمیکند زوجها را با هم آشتی بدهد و زود حکم طلاق را میدهد. به محض در خواست ناسازگاری حکم طلاق میدهند و این مورد خیلی زیاد اتفاق میافتد. اینجا حداقل ریش سفیدی هست که سعی میکند اختلاف آن زوج جوان را حل کند برای همین طلاق کمتر میشود. بودن خانواده در ایران اهمیت زیادی دارد.
آیا میان آموزههایی که اسلام یاد میگرفتید و آنچه در جریان انقلاب در ایران اتفاق میافتاد مطابقت وجود داشت؟
بله، این مطابقت به نظرم بود. چون امام هر چه میگفت خودش عمل میکرد و چون مردم عمل امام را میدیدند مثلا سادهزیستی که امام میگفتند و همانطور هم زندگی میکردند، انقلاب را هم قبول کردند. رفتار امام در این رابطه خیلی مهم بود.
فکر میکنید چقدر در پیاده کردن آموزهها و ارزشهای اسلامی در زندگی شخصیتان موفق بودهاید؟
فکر میکنم توانستهام به حجاب و اعتقاداتی که دارم پایبند بمانم.
یک صحبت برای خانمهای مسلمان داشته باشید؟
چون خودم اعتقاد قلبی به اسلام دارم و ارزان آن را بدست نیاوردم، برای همین به خانمهای مسلمان میگویم که به یاد داشته باشند که ارزشهای اسلامی مثل حجاب را راحت به دست نیاوردهاند و بالأخره فداکاریهایی بوده که توانستهاند امروز آنها را داشته باشند. شهید دادهاند و الان در ایران با آسایش زندگی میکنند. گاهی حرص میخورم وقتی بعضی حرکتها و بیحجابیها را میبینم اینکه جوانهایی رفته و شهید شدهاند تا اسلام پا برجا بماند ولی عدهای از خانمها رفتار در ستی ندارند.
غذای ایرانی درست میکنید؟
بله هم غذای ایرانی و هم غذای کشور خودم را درست میکنم ولی غذای ایرانی بهخاطر چاشنی که دارد طعمش برایم بهتر است و به غذاهای ایرانی عادت کردهام.
با آداب و رسوم ایرانیها ارتباط برقرار کردهاید؟
بله، در اینجا تعارف زیاد است و این بهخاطر این است که نسبت به هم محبت دارند. در امریکا اینطوری نیست مثلا اگر یکبار به شما چیزی را تعارف کنند که بخورید بگویید نمیخورم دیگر دوباره تعارف نمیکنند به شما ولی اینجا نه هم بگویی باز تعارف میکنند و چیزی جلویت میگذارند. خودم به رسم ایرانیها تعارف هم میکنم.
از اینکه در ایران زندگی میکنید چه حسی دارید؟
حس خوبی دارم. توانستم به تحصیلات عالیهام برسم. مردم ایران هم خوب هستند و از سر خون شهدا در آرامش زندگی میکنند و رفت و آمد میکنند.
ماه رمضان برایتان اولین بار چطور گذشت؟
این ماه را خیلی دوست دارم. همینطور ماه محرم و صفر را. اولین ماه رمضان در امریکا بودم و تقریبا اوخر ماه رمضان بود و هوا گرم بود. آنقدر گرم که اصطلاحا میگفتند تخممرغ در کف خیابان از گرما میپزد. چند روز اول خیلی تشنهام میشد، اما حس خوبی داشتم. البته در مسحیت هم روزه هست ولی من از آن روزهداری چیزی نفهمیدم. تا زمانی که با اسلام آشنا شدم و روزهداری منظم را یاد گرفتم و به عینه چشیدم.
زمان افطار برایتان چطور بود؟
برایم دوست داشتنی بود.وقتی صدای ربنا را میشنیدم حال خوبی داشتم. این موارد در امریکا نیست ولی اینجا از مسجدها صدای اذان پخش میشود.
زندگی در کشور اسلامی چطور است؟
دوری خانواده و دلتنگی هست اما زندگی در کشور اسلامی خوب است چون راحتتر میتوانم فرامین اسلام را اجرا کنم.
تصویری که از امام در ذهن دارید چهطور است؟
با شنیدن اسم امام فورا عکس خوابم در ذهنم مجسم میشود. همان تصویری که امام در ایوان راه میروند لحظهای برمیگردند و من را نگاه میکنند. این تصویر برایم دلنشین است. ایشان مقتدر و مهربان و دلسوز بود.
کدام سوره از قرآن را بیشتر میخوانید و با محتوایش ارتباط برقرار میکنید؟
سوره توحید و حمد. چون وقتی که مسلمان شدم، آقای رنجبر با من تمرین میکرد تا نماز خواندن را یاد بگیرم . جلو میایستادو بلندبلند نماز را میخواند و من هم تکرار میکردم. وقتی عربی میخواندم ترجمه انگلیسی این سورهها را هم میخواندم. هنوز اینها در ذهنم هست و آن را میخوانم.
از ایمان آوردنتان به اسلام تا ازدواجتان چقدر طول کشید؟
اعتقاد قلبی به اسلام قبل از ازدواج شکل گرفته بود. بحثها درباره اسلام جالب بود و گاهی ساعتها در حیاط دانشکده مینشستم و با هم بحث میکردیم. در دوران نامزدی هم همینطور بودیم. ایشان سؤالات من را جواب میدادند. من در دانشکده میکروبشناسی میخواندم به این قصد که وقتی به دانشگاه رفتم پرستاری بخوانم که نشد. آقای رنجبر هم آن موقع برق میخواندند.
حرف آخر؟
از مردم ایران تشکر میکنم که خیلی مهماننواز هستند و من راحتتر در اینجا زندگی میکنم.
آقای رنجبر درباره همسرش میگوید؛
درباره همسرتان و روحیاتشان بگویید و اینکه چطور با ایشان آشنا شدید؟
دوران انقلاب بود بالاخره امام هم که در پاریس بودند تأثیر خوبی روی جامعه آمریکا گذاشته بودند بهخصوص آمریکاییهای معمولی. در آن موقع غربیها درباره اسلام و حقوق زنان و… سؤالاتی میپرسیدند. جوابهای امام خیلی در این رابطه تأثیرگذار بود. همسرم تحت تأثیر افکار امام قرار گرفتند. ما در انجمن اسلامی دانشجویان امریکا ـ کانادا بودیم و با آنها همکاری میکردیم. در آن برهه گاهی تبلیغ هم میکردیم و چون انقلاب گل سر سبد اخبار بود آمریکاییها میآمدند از ما میپرسیدند برای دانستن حقیقت اطلاعاتی که در روزنامهها و مطبوعات بود. یادم هست برای جریانی نیاز بود که من انشایی بنویسم. همسرم را در دانشگاه دیدم یکسری سؤال درباره انقلاب داشتند که جواب دادیم و ایشان هم کمکم کردند آن انشا را بنویسم. بعد از آن احساس کردم که علاقهمند هستند و تحت تأثیر افکار امام قرار گرفتهاند، برای همین شروع کردم یکسری مطالب از اخبار ایران را هم به ایشان میدادیم. کتابهای مذهبی و این چنینی هم برای مطالعه به ایشان میدادیم. در این مطالعات بود که یک انجیل را برایشان به زحمت برایشان فراهم کردم. انجیل برنابا که در جامعه آمریکا نیست. در آن کتاب صحبت شده بود که مسیح در مورد پیامبر آخرالزمان مژده داده بود. این موضوع خیلی روی ایشان تأثیر گذاشت و برایشان سؤال پیش آمده بود گه چرا این انجبل در دسترس نیست و نمیتوانیم آن را پیدا کنیم. بعدا احساس کردیم که شرایط تغییر کرده، همان وقتها گروگانگیری سفارت پیش آمد و تبلیغات سوء علیه ایران یکمرتبه شکل گرفت. دانشجویان زیادی که متأثر از انقلاب ایران بودند تا آن موقع، با وقوع گروگانگیری از مدافعشان عقبنشینی کردند و تنها عدهای باقی ماندند. ما که در انجمن بودیم، تصمیم گرفتیم با بعضی از آنها ازدواج کنیم که ایشان را من انتخاب کردم. هم آمادگی داشتند و هم علاقه. قرار شد که ازدواج کنیم و به ایران بیاییم که نشد و در همانجا ماندیم. ایشان سال ۶۵ بر اثر اتفاقاتی که منجر به دخالتFBI در فعالیتهایمان و اخراج از دانشگاه می شد، شرایطی را درست کردیم که ایشان به ایران بیاید. منتها من بعد از تمام شدن درسم به ایران برگشتم. البته نگذاشتند به دوره دکترا بروم و اخراجم کردند. همسرم در واقع جزء اولین کسانی بودند که در امریکا چادر را به عنوان حجاب انتخاب کردند و این خیلی در آن محیط تأثیر داشت.
چه میزان ایشان بر اساس گفتههای شما رفتار میکردند و نسبت به مسائل شناخت پیدا می کردند؟
من هیچوقت سعی نکردم مطلبی را به ایشان القا کنم و بر عکس تلاش کردم برایشان اطلاعات فراهم کنم و فقط زمینه را آماده کردیم که خودشان مطالعه کنند و خودشان تصمیم میگرفتند. ایشان در مورد سر کردن چادر هم مصمم بودند و خودشان تصمیم گرفتند.
برخورد خانوادهشان با شما چطور بود؟
ابتدای کار رابطه خوبی نبود ولی بعد از ازدواج وضعیت بهتر شد و شناخت به وجود آمد. پدر همسرم هم رابطهاش با من خوب شد. خانواده ایشان، خانواده کاملا مذهبی بودند.
ظاهرا گرایش خانوادههای مذهبی و کاتولیک به اسلام بیشتر است چرا؟
حضور امام در پاریس به جنبههای مذهبی دامن میزد. کل جامعه آمریکا و سیاستمداران آن با مذهب رابطه خوبی ندارند ولی چون جنبههای مذهبی در امام بود آنهایی که در بستر مذهب قرار داشتند بیشتر تمایل پیدا کردند و سؤال داشتند.
زندگی با ایشان چطور بوده و هست؟
خوب بوده الحمدالله. ما با ازدواجمان هزینههای زیادی پرداختیم. بهخصوص ایشان، موقعی که چادر سر کردند در آنجا اجازه تحصیل در رشته پرستاری را ندادند و غیر مستقیم به ایشان معترض شدند. بعدها شرایط را طوری فراهم کردند که درس خواندن برایشان سخت شد مثلا میگفتند حجاب ایشان نشان میدهد که در اینجا قصد زندگی کردن ندارند و میخواهند این کشور را ترک کنند پس باید هزینههای تحصیل را بدهند بنا بر این ایشان چندین برابر یک دانشجوی آمریکای و مثل من به عنوان یک دانشجوی بینالمللی شهریه میدادند. از آن طرف هم ازدواج من با ایشان مشکلاتی را برای من ایجاد کرده بود مثل اینکه به گمان وزارت علوم در آن زمان من با ازدواج با ایشان گرین کارت گرفتهام پس ارز به من تعلق نمیگیرد. ارز دانشجوییام را قطع کردند و من را متهم کردند به چیزی که هرگز اتفاق نیفتاده بود.
چون اساس ازدواج ما بر اساس مسائل معنوی بود، این کار را هرگز انجام ندادیم. این در حالی بود که هم من باید کار میکردم و هم فعالیت در مورد انقلاب داشتیم و هم درس میخواندیم. در آنجایی که بودیم کار هم نبود. ایشان گفتند که درس نمیخوانند و من درس بخوانم. آنجا از درس خواندن باز ماندند وقتی هم که به ایران آمدیم با موارد دیگری روبرو شدیم. مثلا حوزهای که سه سال در آن درس میخواندند تعطیل شد و از طرف دیگر قصد کردند به دانشگاه بروند، شرطشان برای ورود به دانشگاه گرفتن دیپلم بود. دیپلم آمریکایی دچار کمبود واحد درسی بود و برای سه واحد مجبور بودند دوباره دبیرستان بروند و دیپلم ایرانی گرفتند. بعد کنکور دادند و مترجمی انگلیسی خواندند و بعد هم که دانشگاه تهران در رشته مطالعات جهان فوق لیسانس قبول شد. خیلی در این مسیر هزینه پرداخت کرد ولی خب خدا را شکر انشاءالله عاقبت به خیر شدهاند.
در تربیت دخترتان چطور به یک جمعبندی رسیدید؟
ما یک خانواده مذهبی بودیم و پدرم همیشه در هیئت و دسته عزاداری و اینها بودند. حضور ایشان تأثیر دیگری داشت بر روی خانوادهام. به دلیل جایگاهی که همسرم در خانواده داشتند، دخترم این را حس میکردند. از طرفی او هم مثل مادرش روحیه مقاوم دارد و مطالعه و بحث میکند. دخترم طوری بار آمد که سه چهار سالی از سن خودش بزرگتر بود و میتوانست تجزیه و تحلیل کند. بنابراین دارای شخصیت ممتازی شده است. هم شخصیت مادرش روی او اثر داشت و هم بستر مذهبی خانوادهمان.
خاطره
هفتهای که امام رحلت کردند ما همه مثل بقیه مردم به بهشت زهرا رفتیم. آن موقع دخترم شدید مریض شده بود. خیلی ناراحت بودم و در فکرم با امام حرف میزدم و میگفتم چرا شما را نتوانستم ببینم و ملاقاتتان کنم. آن شب امامخمینی به خوابم آمد و گفت دخترم راه من را ادامه بده. با گفتن این حرف میخواست بگوید دیدن من مهم نیست، راه من مهم است. همان یکبار بود که امام را در خواب دیدم.
هما رنجبر از مادرش میگوید:
ارتباط شما با مادرتان چگونه است؟
بسیار صمیمی و به هم وابسته هستیم. ایشان تنها یک مادر برای من نبودهاند، بلکه بسیار فراتر از آن یک الگوی خوب از دینداری حقیقی هستند. روی قید حقیقی برای دیندار بودن تأکید میکنم چون باورهای ایشان تنها بر زبانشان نیست، بلکه آنها را زندگی میکنند. من شاید از مادرم خیلی کم، اندرزهای دینی و اخلاقی “شنیدهام” اما تا دلتان بخواهد اخلاق خوب از ایشان “دیدهام”.
فکر میکنید چه اندازه شخصیت مادرتان بر روی شکل گیری شخصیت شما اثر داشته است؟
این یک قاعده کلی است که والدین بر نحوه زندگی و سرنوشت فرزندانشان تأثیرگذارند. بنابراین من هم نباید از این قاعده مستثنی باشم. اما یک مطلبی هم هست و آن اینکه همیشه وقتی به مادرم فکر میکنم و خودم را با ایشان مقایسه میکنم به این نتیجه میرسم که مقابل ایشان وجود بینهایت کوچکی دارم. خلاصه مانده تا به گرد پای ایشان برسم. مطمئنم که مانند بسیاری از الطاف دیگر خداوند، بودن در کنار ایشان هم احسان بزرگ خدا در زندگیام است. امیدوارم که قدردان باشم.
ویژگی اخلاقی ممتاز ایشان را چه میدانید؟
اطرافیان بیشتر بر شکیبایی فوقالعاده ایشان تأکید دارند. البته تا حدودی حق دارند چون زندگی پدر و مادر من فراز و فرودهای زیادی داشته، اما به نظرم چیز دیگر و البته مهمتری در پس این استقامت کمنظیر ایشان است و آن عدم وابستگی و استقلال فکری است که سبب تعقل، نقادی و سختگیری در انتخاب شیوه تفکر و زندگی است. تعقل چیزی است که در سنت غالب مسیحی بسیار کمرنگ و در مواردی مورد بیاعتنایی و تحقیر است تا آنجا که برخی از متفکرین غرب به خصوص در سنت پروتستان آن را شیطانی میدانند. این مطلب را با سنت شیعی- ایرانی مقایسه کنید که در آن تفکر راه ارتباط شما با حقیقت است.
رهیافته به نقل از هفته نامه زن روز
۱۴۰۰-۰۴-۲۷
۱۴۰۰-۰۴-۱۳
۱۴۰۰-۰۴-۰۵
۱۴۰۰-۰۳-۲۱
۱۴۰۰-۰۳-۱۹
۱۴۰۰-۰۳-۱۶
۱۴۰۰-۰۳-۰۲
۱۴۰۰-۰۱-۲۶
۱۳۹۹-۱۲-۲۰
۱۳۹۹-۱۲-۱۵
۱۳۹۹-۱۲-۰۷
۱۳۹۹-۱۲-۰۱
۱۳۹۹-۱۱-۲۳
۱۳۹۹-۱۰-۲۱
۱۳۹۹-۰۹-۲۰
۱۳۹۹-۰۹-۱۶
۱۳۹۹-۰۹-۱۴
۱۳۹۹-۰۸-۰۶
۱۳۹۹-۰۷-۲۶
۱۳۹۹-۰۷-۱۶
۱۳۹۹-۰۶-۱۵
۱۳۹۹-۰۵-۲۰
۱۳۹۹-۰۵-۰۶
۱۳۹۹-۰۴-۱۲
۱۳۹۹-۰۴-۰۶
۱۳۹۹-۰۳-۳۱
۱۳۹۹-۰۳-۲۰
۱۳۹۹-۰۳-۱۸
۱۳۹۹-۰۳-۱۳
۱۳۹۹-۰۲-۲۸
۱۳۹۹-۰۲-۱۱
۱۳۹۹-۰۲-۰۷
۱۳۹۹-۰۲-۰۴
۱۳۹۹-۰۲-۰۲
۱۳۹۹-۰۱-۳۱
۱۳۹۹-۰۱-۲۹
۱۳۹۹-۰۱-۲۷
۱۳۹۹-۰۱-۱۹
۱۳۹۹-۰۱-۱۷
۱۳۹۹-۰۱-۱۵
۱۳۹۹-۰۱-۱۳
۱۳۹۹-۰۱-۰۸
۱۳۹۹-۰۱-۰۶
۱۳۹۹-۰۱-۰۴
۱۳۹۹-۰۱-۰۱
۱۳۹۸-۱۲-۲۸
۱۳۹۸-۱۲-۲۴
۱۳۹۸-۱۲-۲۰
۱۳۹۸-۱۲-۰۸
۱۳۹۸-۱۱-۲۷
۱۳۹۸-۱۱-۲۱
۱۳۹۸-۱۱-۱۷
۱۳۹۸-۱۱-۱۲
۱۳۹۸-۱۱-۰۵
۱۳۹۸-۱۱-۰۵
۱۳۹۸-۱۰-۲۹
۱۳۹۸-۱۰-۱۹
۱۳۹۸-۱۰-۱۸
۱۳۹۸-۱۰-۱۷
۱۳۹۸-۱۰-۰۹
۱۳۹۸-۰۹-۲۴
۱۳۹۸-۰۹-۱۷
۱۳۹۸-۰۹-۰۴
۱۳۹۸-۰۹-۰۳
۱۳۹۸-۰۸-۱۸
۱۳۹۸-۰۸-۱۲
۱۳۹۸-۰۸-۰۱
۱۳۹۸-۰۷-۱۵
۱۳۹۸-۰۷-۱۴
۱۳۹۸-۰۷-۰۳
ابزارکی وجود ندارد
*