پست بعدی
پست قبلی
آیتالله مکارم شیرازی: علمای اسلام جلوی افراطیگری را بگیرند
اشاره
جناب آقاى دكتر محمّد لگنهاوسن، يكى از محققان مسلمان آمريكايى تبار است كه بيش از يك دهه است كه در حوزه علميه قم به تدريس و تحقيق اشتغال دارد. متن ذيل حاصل سخنرانى ايشان در كنفرانس ماهانه شيعه شناسى مى باشد كه در آن به تبيين وضعيت شيعيان آمريكا، بخصوص پس از واقعه ۱۱ سپتامبر، پرداخته است.
گروه هاى شيعيان در آمريكا
به گزارش پايگاه اطلاع رسانی استبصار، اگر بخواهيم درباره شيعيان آمريكا صحبت كنيم، مناسب تر است ابتدا گروه هاى شيعه آنجا را معرفى نماييم. به طور خلاصه، گروه هاى شيعيان آمريكا را مى توانيم دو قسم بدانيم: گروهى كه اكثريت شيعيان آنجا را تشكيل مى دهند و از كشورهاى ديگر مثل ايران و عراق به آنجا رفته اند; گروهى هم كه اصلا آمريكايى هستند; مثل سياه پوست ها. قوى ترين گروه در ميان شيعيان آمريكا، لبنانى ها هستند كه در «ميشيگان» در «ديترويت» ساكن مى باشند. براى شناخت بهتر اين ها، بايد سابقه دست كم پنجاه، شصت سال پيش اين گروه ها را مورد مطالعه قرار دهيم، به ويژه ارتباطى را كه اين گروه ها با هم و با ديگر آمريكايى ها دارند. اما اين موضوع را هم بايد توجه داشته باشيم كه شيعيان با مسلمانان چه ارتباطى دارند.
معمولا هر گروه مطابق ملّيت خود در آنجا مركز اسلامى درست مى كند; مثلا، لبنانى ها براى خود مسجد درست مى كنند، عراقى ها همين طور; و گاهى هم فقط مركز اسلامى درست مى كنند; به خاطر اينكه براى ناميدن محلى به نام مسجد، شرايط خاصى قايلند. بنابراين، گاهى فقط چند پزشك و مهندس در آنجا جمع مى شوند كه فقط يك انجمن شيعه در شهرى داشته باشند. اولين كارى كه شيعيان انجام مى دهند اين است كه يك مركز اسلامى درست مى كنند تا بتواند چند مدرسه زير نظر داشته باشد. كار بعدى تأسيس يك مدرسه براى تعليمات دينى و آموزش زبان ملّى شان به بچه هاست; مثلا، لبنانى ها نسبت به آموختن زبان عربى به فرزندانشان اهتمام خاص دارند. معمولا گروه هاى شيعيان خيلى با هم ارتباط ندارند; مثلا، ايرانى ها نمى دانند لبنانى ها چه مى كنند، يا لبنانى ها نمى دانند پاكستانى ها چه مى كنند و تقريباً از هم جدا هستند، ولى نه كاملا; يعنى در بعضى از اين مراكز اسلامى، مى توان دو سه گروه را ديد كه با هم جمع شده اند، ولى اگر امام جماعت پاكستانى است، بيشتر مردم پاكستانى در نماز شركت مى كنند. ولى اين چندان براى ايرانى ها خوشايند نيست كه به مسجد آن ها بروند; چون آن ها زبانشان فارسى نيست و امكاناتى براى تعليم زبان فارسى به بچه ها ندارند. به همين خاطر، ايرانى ها ترجيح مى دهند كه به جمع ديگر شيعيان نروند; اگر تعدادشان كافى باشد خودشان مركزى داير مى كنند، ولى اگر تعداد آن ها كافى نباشد، هرچه را ممكن باشد از امكانات سازمان هايى كه ديگر شيعيان درست كرده اند استفاده مى كنند. البته فقط ايرانى ها اين طور نيستند، همه گروه ها اين جور هستند; مثلا، چيزى كه براى بنده عجيب بود اينكه در كانادا ديدم ساختمان بزرگى را گرفته اند، آن را نصف كرده اند; نصف آن را شيعيان ايرانى گرفته اند و نصف آن را عراقى ها; دو نمازخانه بزرگ در آن درست كرده اند كه هر دو برنامه هاى خود را دارند و هيچ ارتباطى با همديگر غير از ديوار مشترك، ندارند.
بنده اهل «نيويورك» هستم و در آنجا بزرگ شده ام. قبل از آمدنم به ايران در چهارده سال پيش، با مركز اسلامى آية الله خوئى آنجا ارتباط داشتم. آنجا مسجد و مدرسه اى درست كرده اند كه پيش نماز و مدير آنجا عراقى است، ولى ايرانى ها هم در آنجا شركت مى كنند، همين طور لبنانى ها، عراقى ها و تعدادى از هندى ها و پاكستانى ها و برخى آمريكايى ها كه بيشتر سياه پوست هستند. اين به نظر من، مثال خوبى است براى ديدن ارتباط شيعيان گوناگون در آنجا. مدتى در آن مسجد دو نماز جماعت برپا مى شد، اما به سوى دو قبله; يعنى وقتى اذان مى گفتند گروهى در يك طرف صف درست مى كردند و گروه ديگر در طرف ديگر با ۴۰ درجه تفاوت! خيلى ناراحت كننده بود! تا اينكه يك روز آن ها براى من توضيح دادند كه چرا دو قبله داريم; گفتند: بعضى از ما مقلّد امام خمينى(رحمه الله) هستيم و بعضى ديگر مقلّد آية اللّه خوئى(رحمه الله). توضيح دفتر امام اين است كه ما بايد يك تونل از نيويورك به سمت مكّه در نظر بگيريم و به سمت كعبه و به آن جهت نماز بخوانيم. ولى آية اللّه خوئى گفته است كه بايد يك ستون خيلى بلند با يك سيم به طرف مكّه در نظر بگيريم! خوب، اين ها با هم هيچ فرقى ندارند! در روى زمين يا بالاى زمين بايد يك قبله باشد. ولى آن ها متوجه منظور نشده بودند. اما بعداً فهميدم كه اختلاف فقهى ظاهرى بين آن ها فقط يك بهانه است; يعنى آن ها كه از امام و آقاى خوئى تقليد مى كردند، خيلى با هم خوب نبودند و نمى خواستند با هم باشند، و اين راهى بود كه مى توانستند به وسيله آن مخالفت خود را ابراز كنند. پس از وفات آية اللّه خوئى اين مسئله حل شد و آن هايى كه مقلّد آية الله خوئى بودند، قبول كردند كه در اشتباه بودند. اكنون همه يك قبله دارند ولى باز هم نوعى تنش فرهنگى و سياسى بين آن ها وجود دارد.
اكثريت شيعيانى كه از جاهاى گوناگون به آمريكا رفته اند، براى تبليغ اسلام به آنجا نرفته اند بلكه براى پول و تجارت به آنجا رفته اند. آن ها براى پيدا كردن موقعيت بهترى از لحاظ مادى و كسب درآمد به آنجا رفته اند. بنابراين، بيشتر پاكستانى ها و آفريقايى در آنجا كار تجارى مى كنند; ايرانى ها بيشتر مهندس و پزشك اند; لبنانى ها از قديم در كار ماشين بوده اند، البته كارهاى ديگرى هم دارند; عراقى ها هم شغل هاى گوناگون دارند.
غير از مسجدها يا سازمان هاى اسلامى و مدرسه كه شيعيان درست مى كنند، آن ها براى خودشان حسينيه هم دارند. بعضى از اين حسينيه ها به اين دليل ساخته شده اند كه از مديريت سازمان هاى اسلامى ديگر خوششان نمى آمده است. به همين دليل، دنبال اين هستند كه براى خودشان جايى درست كنند. پس حسينيه درست مى كنند تا بگويند ما مى توانيم مردم را بيشتر جذب كنيم. گاهى هم مسائل سياسى در كارند; مثلا، يك مسجد بيشتر مركز طرفداران حكومت ايران است و ديگرى مركز مخالفان حكومت.
معمولا آمريكايى هايى كه اصالتاً آفريقايى يا سياه پوستند از اين موضوع احساس ناخوشايندى دارند; چون آن ها يك اقلّيت هستند و براى تجارت و پول به آمريكا نيامده اند; برخى از آن ها در آنجا به دنيا آمده اند و به اسلام و بخصوص تشيّع علاقه پيدا كرده اند و به همين دليل، اين موضوع تمام زندگى شان را عوض كرده است. آن ها نمى خواهند فرهنگ خود را نگه دارند، آن ها مى خواهند تشيّع و اسلام را تبليغ كنند، ولى گروه هاى خارجى كه به آنجا آمده اند جور ديگرى به موضوع نگاه مى كنند; چون آن ها غالباً براى تجارت به آنجا آمده اند و مى خواهند خوب زندگى كنند. بنابراين، به اين گونه تشكيلات دينى هم نياز دارند. اين دو گروه با هم سازگارى فكرى ندارند. آفريقايى ها مى گويند: چرا شما براى رسيدگى به مردم بيچاره برنامه نداريد؟ امام جماعت مى گويد: ما دستمان پر است، ولى براى مشكلات خودمان. اما «خودمان» چه كسانى هستند؟ فقط كسانى كه عراقى هستند؟ پس براى سياه پوست ها چه مى كنيد؟ اين نوع دعواها در مساجد آنجا زياد است; نه تنها در بين سنّى ها، بلكه در بين شيعيان هم چنين مسائلى وجود دارد.
گروه هاى ديگرى هم در آنجا وجود دارند; مانند صوفى ها ـ صوفى هاى شيعه و صوفى هاى غير شيعه. شيخ فضل اللّه حائرى شخصيت برجسته اين گروه است كه قبلا در آمريكا بود، ولى اكنون در جنوب آفريقا فعاليت مى كند. او اصلا عراقى است و در بين مردم آمريكا خيلى جا باز كرده. در «كاليفرنيا» عده اى مريد پيدا كرد و در «تگزاس» زمينى خريد. همه كسانى كه مى توانستند به دنبال او به تگزاس رفتند. اسم مركز خود را هم در تگزاس «بيت الدين» گذاشت. تا وقتى كه در كاليفرنيا بود، در مورد تشيّع هيچ چيزى نگفت; همه فكر مى كردند كه او يك صوفى سنّى است، ولى بعد وقتى كه مريدهايش را جمع كرد، به مؤذّن گفت: بعد از «اَشهدُ اَنّ محمّداً رسول اللّهِ»، بگويد: «اَشهدُ اَنَّ عليّاً ولىُّ اللّهِ.» اولين بار وقتى مردم شنيدند، تعجب كردند. اما وقتى مردم براى نماز جمع شدند، به آن ها گفت: من تا حالا تقيّه مى كردم، ولى الآن كه ما يك جاى امن داريم، من اعلام مى كنم كه ما شيعه هستيم. به همين دليل، نصف مريدانش رفتند. البته اين يك گروه كوچكى بود كه شايد بيش از چهل نفر مريد نداشت، اما آنجا گروه هاى متعددى به اين صورت هستند كه برخى از آن ها شرع اسلام را بيشتر رعايت مى كنند; ولى برخى هم گاهى افراط مى كنند.
وقتى تگزاس بودم، عضو يكى از اين گروه ها مرا براى افطار دعوت كرد. به مركز آن ها رفتم، ديدم گروه شيعه صوفى «اويسى» هستند. وقتى مغرب شد، نصف اذان را كه گفتند، هيچ كس از جايش بلند نشد، همه نشسته يك حمد و سه «قل هو اللّه» خواندند. پرسيدم اين كار چيست؟ گفتند اين نماز ماست! تعجب كردم. من فكر كردم كه اين ها فراموش كرده اند چطور نماز بخوانند، اما ديدم آنچه در ميان آن ها باقى مانده همين نحوه نماز است. بيشتر اعضاى گروه اويسى ايرانى هستند. به هر حال، گروه هاى گوناگونى در آنجا هستند، معمولا هم هيچ ارتباطى با هم ندارند; مثلا، گروه «شيخ فضل اللّه» هيچ ارتباطى با گروه «اويسى» ندارد. آن ها كه عضو گروه هاى صوفى هستند معمولا در مراكز اسلامى و مساجد شركت نمى كنند. البته استثنا هم در كار هست; چون فقط اين مراكز و مساجد هستند كه مى توانند براى كارهاى مورد نظرشان پول جمع كنند.
ارتباط شيعيان آمريكا با يكديگر
شيعيان در آمريكا چه ارتباطى با هم دارند؟ وضعيت آن ها خوب نيست، خيلى تفرقه دارند، معمولا از همديگر خبرى ندارند و جدا جدا كار مى كنند; كار آن ها هم غالباً رقابتى است; مثلا، يك حسينيه يا مسجد با حسينه و مسجد مجاور خود در جذب بيشتر افراد رقابت مى كند. حتى در بين حسينه ها و مساجد يك ملت هم اين كار شايع است; مثلا، حسينيه لبنانى ها با مسجد عراقى ها هيچ كارى با هم ندارند، ولى اگر ايرانى ها مسجديا حسينه اى داشته باشند با هم رقابت مى كنند و همين موجب كينه مى شود.
سنّى ها در آمريكا بيشتر به صورت سازمانى زندگى مى كنند; يعنى تعدادى سازمان هاى ملّى براى كل آمريكا درست كرده اند و به شكل هاى گوناگون كارهاى خود را انجام مى دهند; برخى از آن ها تنظيم امور مساجد را به عهده دارند، برخى ديگر فعاليت هاى سياسى مى كنند ـ مثلا سعى مى كنند از حقوق مسلمانان دفاع كنند ـ بعضى از آن ها در ميان دانشجويان فعّال هستند، … ولى شيعيان اين طور جا نيفتاده اند. چندين بار سعى كرده اند كه مركزى براى شيعيان آمريكا درست كنند، ولى خيلى از اين طرح استقبال نكرده اند. علت اين موضوع آن است كه گروه هاى شيعى انسجام كمترى با هم دارند مثلا در شهرهاى بزرگ، مى بينيد در مساجد سنّى ها گروه هاى گوناگون در كنار هم مشغول فعاليت هستند، ولى در ميان شيعيان اين وضعيت كمتر ديده مى شود. به همين دليل، شيعيان هنوز نتوانسته اند سازمان برجسته اى تأسيس كنند كه موجب جذب شيعيان و تشكّل آن ها باشد.
ارتباط شيعيان با ديگر مسلمانان
نكته ديگرى كه بايد به آن توجه داشته باشيم ارتباط شيعيان با مسلمانان ديگر است. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، مسلمانان ـ به طور كلى ـ در آمريكا بسيار تحت فشار هستند. مأموران اف. بى. آى دايم آن ها را تحت نظر دارند و از آن ها پرسوجو مى كنند، بخصوص از آن ها كه شيعه هستند; مثلا، از آن ها مى پرسند: آيا شما عضو يك گروه تروريستى هستيد؟ آيا شخص ديگرى را از گروهى كه در آن هستيد، مى شناسيد؟ نظر شما در مورد تروريسم چيست؟ در چنين وضعى، شيعيان مانده اند كه چه بگويند. مى توانند بگويند ما مسلمان هستيم; مانند مسلمانان ديگر و با عمل دولت كه درصدد رخنه در وحدت مسلمانان است، مخالفيم. مسلمانان بايد بين خودشان وحدت داشته باشند، چه شيعه و چه سنّى. بعضى از دوستان فكر ديگرى داشتند; مى گفتند: وقتى «اف. بى. آى.» پرسوجو مى كند، مى گوييم: تروريست ها وهّابى هستند و ما با آن ها هيچ ارتباطى نداريم; تروريست ها سنّى هستند، ما شيعه هستيم. براى مأموران «اف. بى. آى.» روضه كربلا مى خوانيم و مى گوييم: كربلا كجا بود، يزيد كه بود و اين اسامه بن لادن هم فرزند همان يزيد است. اين تروريست ها هم همه طرفدار او هستند و ما كارى با آن ها نداريم!
به هر حال، شيعيان بر سر چند راهى قرار دارند كه چه بكنند. چند راه در پيش رو دارند: يكى اينكه با ديگر مسلمانان اتحاد پيدا كنند و با وحدت، قوى تر شوند، يا نه، كنار بروند; چون شيعه هستند و بگويند: ما مثل آن ها نيستيم. اكثريت شيعيان در آمريكا طرفدار شكل دوم بودند; مى گفتند: ما با آن ها كارى نداريم، ما با آن ها خوب نيستيم; ما شيعه هستيم، سنّى ها بد هستند; ما تروريست نيستيم، آن ها تروريست هستند. البته هميشه اين طور نيست، اختلاف نظر در اين باره زياد است. اما بايد توجه داشته باشيم كه اكثريت شيعيان براى چه به آمريكا مى روند; براى اسلام به آنجا رفته اند؟ خير، آن ها به خاطر پول به آمريكا رفته اند; براى اينكه يك زندگى راحت داشته باشند. اما الآن دولت آن ها را اذيت مى كند.
تابستان گذشته در نيويورك با يكى از مسلمانانى كه آنجا مغازه دارد صحبت مى كردم; او مى گفت: پس از واقعه ۱۱ سپتامبر چهل درصد مردم از مشترى هاى من كم شده اند; چهل درصد كار من كم شده است. چه بايد بكنيم؟ آن ها مى گويند: ما فقط مى خواهيم به مردم بگوييم: ما كارى با تروريسم و اين چيزها نداريم. آن ها گروهى ديگر هستند، ما با آن ها نيستيم، ما هيچ كارى با تروريسم نداريم، فقط مى خواهيم تجارت كنيم. اين طرز تلقّى بيشتر شيعيان آمريكاست.
اين طرز تفكر، چه نتيجه اى مى دهد؟ طبيعى است كه سنّى هاى آنجا از اين كار بدشان مى آيد. اينكه شما مى گوييد ما تروريست نيستيم و ما را اذيت نكنيد، يعنى سنّى ها تروريست هستند، آن ها را اذيت كنيد؟ همه ما سنّى ها تروريست هستيم؟ نمونه اين برخوردها را در روزنامه ها مى توان ديد. حتى صوفى ها، كه اصلا سياسى نيستند و درباره اين مسائل اظهار نظر نمى كنند، ولى با وجود اين، يكى از اين صوفى ها، كه اسمش ح. م. كلر (Keller) است و در واشنگتن افرادى جمع كرده است، در سخنرانى خود گفت: «ما صوفى هستيم و كارى با شيعه نداريم، شيعه يك فرقه منحرف از اسلام است و ما آن ها را قبول نداريم، آن ها مسلمان واقعى نيستند.» چرا اين را گفت؟ البته هميشه اين نوع دعوا بين مسلمانان شيعه و سنّى در آمريكا و در بين گروه ها مختلف بوده است، ولى نديديم كه يكى از رهبران آن ها در يك عرصه عمومى اين گونه صحبت كند. به نظر من، مسلمانان آنجا بايد خيلى مواظب باشند; چون گروه هايى هستند كه مى خواهند آتش اختلاف را شعله ورتر كنند.
وضعيت وحدت بين مسلمانان در آمريكا
در حال حاضر، وضعيت اتحاد مسلمانان در آمريكا خيلى بد است. وحدت بين خود شيعيان هم اصلا خوب نيست و از اين هم بدتر مى شود. مهم ترين بحران ـ به نظر بنده ـ براى جامعه مسلمانان آمريكا حادثه ۱۱ سپتامبر بود كه باعث فشار بر مسلمانان شد و در نتيجه آن مى بينيم كه دشمنان مى خواهند اختلاف بين شيعه و سنّى رشد كند.
الآن بحثى در مورد خود ايران وجود دارد. در بسيارى از روزنامه ها، بحث اين است كه آيا آمريكا مى خواهد با ايران بجنگد يا نه. تقريباً هر روز در آمريكا، در روزنامه ها مطالبى عليه ايران مطرح مى شوند. واكنش شيعيان در برابر اين نوع فشار چيست؟ دولت آمريكا مى گويد: «ايران محور شرارت است.» روزنامه ها هم اين طور القا مى كنند. فشار دولت آمريكا اين جور است كه ميان شيعيان مى آيند، مى پرسند: آيا شما طرفدار ايران هستيد يا نه؟ شيعيان بايد چه پاسخى بدهند؟ معمولا ايرانى هايى كه به آنجا رفته اند طرفدار دولت ايران نيستند; به خاطر اينكه نمى خواسته اند اينجا زندگى كنند و ضد دولت بوده اند، به آمريكا رفته اند و «تهران جِلِس» درست كرده اند. اگر دولت آمريكا به آن ها فشار بياورد و بگويد: آيا از دولت ايران حمايت مى كنيد، چه مى گويند؟ مى گويند: ما هيچ كارى با آن ها نداريم. پس اگر امتحان اول براى مسلمانان پس از ۱۱ سپتامبر اين بود كه ما سعى كنيم وحدتمان را با ديگر مسلمانان نگه داريم يا از همديگر جدا شويم، اين امتحان را خوب پس نداده ايم.
امتحان دوم اين است: شما كه شيعه هستيد، ديدگاهتان نسبت به ايران چيست؟ مطمئناً اكثريت شيعيان آمريكا مى گويد: ما هيچ كارى با آن ها نداريم. بله، ايران نفوذ زيادى در ميان مسلمانان، بخصوص شيعيان، دارد. مساجد و مراكز اسلامى آمريكا، روحانيانى دارند كه معمولا از ايران آمده اند، يا دست كم چند سالى در حوزه علميه قم بوده اند.اما در اين وضعيت با آن ها چه كار مى كنند؟ تا اين زمان اقدامات خاصى عليه آن ها انجام نشده است; آن ها كارهاى خودشان را انجام مى دهند، ولى به طور كلى، مى بينيم كه پس از ۱۱ سپتامبر در آمريكا، بسيارى از گروه هايى كه براى دولت سياست پيشنهاد مى كنند، مى گويند: دين دارى در اسلام بايد عوض شود.
اسلام آمريكايى
يك شركت بزرگ به نام Rand Corporation سال گذشته گزارشى به دولت ارائه داد و گفت: به نظر ما، چهار گروه مسلمان وجود دارند كه مهم هستند: اول بنيادگرايان كه ارزش هاى دموكراسى و فرهنگ غرب را قبول نمى كنند. دوم سنّتگراها كه محافظه كارند و در مورد مدرنيته شك دارند. سوم مدرنيست ها كه دوست دارند جهان اسلامى عضو جهان مدرن شود و مى خواهند كه اسلام را عوض كنند تا با ارزش هاى مدرنيته سازگار شود. چهارم سكولاريست ها كه مى گويند: دولت و دين نبايد هيچ ارتباطى با هم داشته باشند.
فكر مى كنيد Rand Corporation كدام يك از اين گروه ها را ترجيح مى دهد؟ همه فكر مى كنند سكولاريست ها، اما نه، آن ها مى گويند: ما سكولاريست ها را قبول نداريم و نمى توانيم با آن ها كار بكنيم; چون آن ها چپى هستند. بنيادگراها را هم قبول نداريم، بلكه مدرنيست ها را قبول داريم و بايد آن ها را تأييد كنيم تا دينشان را بيشتر با مدرنيته ـ يعنى فرهنگ غالب امروز در غرب ـ سازگار كنند. بعد از اين گزارش، ديديم كه چندين سازمان جديد به عنوان سازمان هاى اسلامى در آمريكا ايجاد كردند; مثلا، اساس اعتقاد يكى از اين سازمان ها به نام «اتحاديه مسلمانان پيشرو»، بر اين است كه هر كس گفت من مسلمان هستم، مسلمان است; از او قبول مى كنيم و فرقى نمى كند كه شرع را قبول مى كند يا نه; نماز و حجاب را قبول مى كند يا نه، … بعد هم مى گويند: ما تبعيض ضد همجنس بازان را قبول نداريم; آن ها هم بايد آزاد باشند; ما تفاوت بين حقوق زن و مرد را قبول نداريم. و مى بينيم كه همه ارزش هايى را كه در ليبراليسم غرب مطرحند، تأييد مى كنند و مى گويند: ما مسلمانان متجدّد هستيم! البته باز هم فشار بيشتر مى شود.
تشديد فشار عليه مسلمانان
سال گذشته بوش پيشنهاد كرد كه عضو يك مركز خاص در آمريكا (Denio Pipes) بشود كه حامى صهيونيزم است و خيلى تند ضد مسلمانان حرف مى زند. اين مركز مى گويد: ما بايد مشخص كنيم كدام يك از گروه هاى مسلمان با ما هستند و كدام يك حامى تروريسم. ما بايد همه را شناسايى كنيم و كافى نيست كه كسى به ما بگويد با شما هستيم، بايد رسماً اين موضوع را در حضور ديگران بگويد تا ما بتوانيم از اين حمايت استفاده كنيم.
پايكس پيكى از رجال سياسى آمريكا، وقتى به اين موقعيت رسيد، همه مسلمانان چه شيعه و چه سنّى مخالف بودند; مى گفتند: او نبايد در دولت پستى داشته باشد. اين موضوع سر و صداى زيادى به پا كرد. روزى هم كه قرار بود كنگره عضوت او را تصويب كند، تصويب نكرد. ولى به خاط اينكه در قانون آمده است كه اگر تعداد موافقان براى تأييد شخصى كم باشد خود رئيس جمهور مى تواند بدون تأييد آن ها او را تأييد و نصب كند، به اين صورت او در دولت به اين پست رسيد، يعنى بدون تأييد كنگره فقط با تصميم بوش، به اين مقام رسيد. او از بوش هم افراطى تر عمل كرد; تا حدى كه خود بوش هم نمى خواست او را ابقا كند. گويا نظر بر اين است كه در دور ديگر، او به اين پست نرسد.
يكى از پيشنهادات او اين بود كه گفت در آمريكا، در زمان جنگ جهانى دوم، عده اى از جوانان ژاپنى را جمع كردند و در اردوگاه نگه داشتند; چون مردم آمريكا مى ترسيدند كه مبادا بسيارى از اين ژاپنى ها جاسوس باشند. معمولا آن ها كه ليبرال هستند، مى گويند: اين يك صفحه سياه در تاريخ آمريكاست. ولى پايكس مى گويد: اين يك كار معقولى بود; چون در ميان آن ها برخى طرفدار يا احتمالا دشمن بودند و ما بايد بر آن ها نظارت مى كرديم و آن ها را محدود مى كرديم. امروز هم ما يك جنگ در پيش داريم; جنگ با تروريسم. تروريست ها كجا هستند; در ميان مسلمانان هستند. پس بايد آن ها را جمع كنيم. اما او به طور صريح و روشن اين مسئله را مطرح نكرد، به صورت كنايه اين موضوع را مطرح نمود.
مسلمانان از اين سخن او بسيار ناراحت شدند و با او و پيشنهادش مخالفت كردند و گفتند: اين كار درستى نيست. دولت بوش در مقابل، گفت: ما چنين برنامه اى نداريم، ولى در اين باره بحث بود. اين مسئله موجب شد كه اگرچه چنين اقدامى عليه مسلمانان صورت نگيرد، اما آن ها تحت فشار قرار گيرند. به همين دليل، اگر ـ مثلا ـ شما شيعه هستيد و در آمريكا مغازه اى داريد، مشترى كم داريد; چون در آنجا بحث است كه مسلمانان را در يك اردوگاه جمع كنند. بنابراين، شما چه كار مى توانيد بكنيد؟
بعضى از دوستان بنده كه در آنجا شيعه هستند و كارى دارند، مى گفتند: ما مى خواهيم به ايران يا كشورهاى ديگر برگرديم. ولى اين كار خيلى سخت است; به خاطر پول; چون ـ براى مثال ـ در آنجا ده برابر استاد اينجا حقوق مى گيرد. البته اينجا مى توانند زندگى كند، ولى نمى خواهند; مشكل است. اما اگر بخواهند آنجا بمانند، مجبورند اين گونه فشارهاى دولت را تحمّل كنند. پس همين موضوع براى آن ها چنين گرايشى ايجاد مى كند كه به دولت به نوعى تضمين بدهند كه هيچ كارى نكنند; بگويند: شما ما را اذيت نكنيد، ما دست از پا خطا نمى كنيم. اكنون اكثريت شيعيان در آمريكا چنان تحت فشار هستند كه حاضرند چنين تضمينى به دولت بدهند.
به خاطر دارم چند سال پيش يكى از مسئولان دولت ايران وقتى ديد گروه هاى يهودى چطور از اسرائيل حمايت مى كنند، گفت: كاش شيعيان اين چنين از جمهورى اسلامى ايران حمايت مى كردند، ولى متأسفانه در كشورهاى خارج، ميان مسلمانان وحدت برقرار نيست. البته در شرايط كنونى، با اين همه فشار بر عليه ايران، وضع بدتر هم مى شود; در آنجا حتى اگر كسى ايران را دوست دارد و جمهورى اسلامى را دوست دارد، حاضر نيست آن ها بفهمند، تا مورد آزار و اذيت آن ها قرار نگيرد. پس ترجيح مى دهد چيزى نگويد. اگر هم احتمال بدهد كه مأمورى در مسجد هست، ترجيح مى دهد به مسجد نرود. اكنون اين وضعيت در آنجا حاكم است.
يكى از دوستان از من پرسيد: شما كه به تهران مى رويد، مى خواهيد در مورد وضعيت شيعيان آمريكا صحبت كنيد، چه مى گوييد؟ گفتم: بد است، اكنون وضعيت شيعيان در آمريكا بسيار بسيار وحشتناك است. مسلمانان ـ به طور كلى ـ تحت فشار هستند. به خاطر مشكلات سياسى كه آمريكا با ايران دارد، وضعيت شيعيان در آمريكا خيلى بد است. شيعيان فكر مى كردند كه مى توانند خود را نجات دهند; چون مى گويند: ما با اسامه بن لادن و صدّام كارى نداريم، آن ها سنّى هستند; ولى اكنون وقتى در اين باره صحبت مى كنند، موضوع را به كل مسلمانان نسبت مى دهند; مى خواهند پنهان بمانند. متأسفانه شيعيان در آمريكا، يك سازمان قوى ندارند تا بتواند از آن ها حمايت كند; حتى سنّى ها هم كه سازمان دهى بهترى دارند، از چنين قدرتى برخوردار نيستند. از سوى ديگر، اكنون سنّى ها از شيعيان بدشان مى آيد; چون مى گويند: شيعيان گفته اند اسامه از شما سنّى هاست، نه از شيعيان. پس آن ها هم نمى خواهند به شيعيان كمك كنند. بنابراين، شيعيان تنها مانده اند و اين كار را براى دشمن راحت كرده است; خيلى راحت بين شيعيان و اهل سنّت تفرقه انداخته است.
پرسش و پاسخ
سؤال: لطفاً درباره سابقه و قدمت شيعيان سياه پوست آمريكا توضيح دهيد كه اسلام آن ها از كجا نشأت گرفته است و پيشينه چند ساله دارد.
جواب: ماجراى شيعه شدن سياه پوست هاى آمريكا داستان جالبى است. آن ها هم در آمريكا مظلومند. بيش از بيست درصد مردان سياه پوست تا سن سى سالگى، همه مدتى را در زندان مى گذرانند، و اين تعداد زيادى را شامل مى شود. واكنش سياه پوست ها در برابر اين وضعيت، طرد فرهنگ غالب آنجاست. بسيارى از سياه پوست ها به خاطر امام خمينى(رحمه الله) شيعه شده اند. ايشان محكم در مقابل آمريكا موضع گرفت. سياه پوست ها گفتند: نگاه كنيد، اين مرد چه شجاعتى دارد! اين مى تواند رهبر ما هم بشود، ما او را قبول داريم. خيلى ها تحت تأثير اين اقدام ايشان قرار گرفتند و ايشان را دوست داشتند. البته اشكالاتى هم وجود دارند; يعنى خيلى از شيعيان سياه پوست انتظار داشتند كه وقتى شيعه مى شوند، شيعيان ديگر آن ها را تحويل بگيرند و به آن ها بگويند: شما مى توانيد با دختران ما ازدواج كنيد، به شما كار هم مى دهيم. ولى بعد ديدند اين طور نشد. آن ها شيعه شدند، هيچ ايرانى هم حاضر نيست ـ به جز چند نفر استثنا ـ كه دخترش را به آن ها بدهد; چون مدتى را در زندان بوده اند، شغلى هم ندارند. چون آن ها را قبول نكردند، ناراحت شده اند و مى گويند: شما نژادپرستيد. به طور كلى، اين مشكل در مورد آن ها وجود دارد.
يكى از ائمّه جماعت در مسجد آية الله خوئى به من مى گفت: چند روز پيش يك سياه پوست قوى هيكلى به مسجد آمده بود و مى گفت: من شيعه هستم و تازه از زندان بيرون آمده ام; هم يك زن مى خواهم و هم يك شغل. مى گفت: من وحشت كردم; گفتم: بگرد براى خودت كارى پيدا كن و با دختر مناسبى ازدواج كن. او گفت: ما شيعه شده ايم، نبايد زن پيدا كنيم؟ خودتان دخترى نداريد؟!
سؤال: اگر بين شيعيان كشورهاى گوناگون در آمريكا مشكل سياسى خاصى وجود ندارد، چرا يك سازمان متشكّلى درصدد رفع مشكلات آن ها برنمى آيد؟
جواب: در مورد اين سؤال، فقط مى توانم اين موضوع را بگويم كه درست است كه شيعيان آنجا يا سازمان هاى شيعى به ظاهر در چارچوب دستورات شيعى عمل مى كنند، ولى كار آن ها عميق نيست، خيلى از آن ها كه شيعه هستند، بخصوص آن ها كه از ايران و ديگر كشورها به آمريكا آمده اند، به خاطر دينشان به آمريكا نيامده اند; بى دين نيستند، اعتقاد دارند، ولى نمى خواهند در موضوعات اعتقادى زياد فعّال باشند. اگر ببينند وضعيت براى آن ها مشكل است، حتى دين خود را هم ترك مى كنند.
سؤال: علت اينكه دولت مردان آمريكا با شيعيان ايرانى تا اين حد مخالفند چيست؟ همه مكتب ها آزادند، پس چرا مكتب تشيّع در آمريكا آزاد نيست؟
جواب: آمريكايى ها خيلى كارى ندارند كه اكثريت ايرانى هاى آنجا شيعه هستند، ولى مى خواهند همه آن ها را تحت كنترل داشته باشند. همه شيعيان تحت فشارند، اما نه به خاطر اينكه دولت ضد اكثريت آن هاست; مثلا، با ايرانى هايى كه به خاطر سلطنت پرستى به آنجا رفتند، مخالف نيست. ولى آمريكايى ها مى خواهند آن ها را خوب بشناسند و زير نظر داشته باشند. بنابراين، مى گويند: بد نيست كه چند مأمور ميان آن ها بفرستيم تا ببينيم آيا آن ها كسى را مى شناسند كه بخواهد كار تروريستى بكند يا نه. آيا كسى را مى شناسند كه از طرف ايران مأموريت داشته باشد؟ البته همه مى دانند كه «آزادى» يك شعار بيش نيست كه آن ها مطرح مى كنند. كسى نبايد مثل بچه ها فكر كند كه آن ها راست مى گويند. بنده هميشه مى گفتم كه «در آمريكا هر چه مى خواهيد بگوييد، ولى هيچ كس گوش نمى كند.» و معمولا اين جور كنترل مى كنند، ولى بخصوص پس از حادثه ۱۱ سپتامبر كنترل خيلى بيشتر است. كنترل آن ها به اين صورت نيست كه شما را سانسور كنند; مثلا، اگر شما مسجد بسازيد جلوگيرى نمى كنند، ولى مى خواهند بر كار شما نظارت داشته باشند. در سازمان هاى اهل تسنّن، بخصوص بر سازمان هايى كه مسلمانان براى كمك به مردم فلسطين داير كرده بودند، خيلى نظارت كردند; حتى برخى از حساب هاى آن ها را بستند. خود مسلمانان در آمريكا به دولت مى گفتند: اگر شما مى گوييد: بعضى از سازمان هاى ما با تروريست ها ارتباط دارند شما اعلام كنيد كدام يك از سازمان ها قابل اعتماد هستند كه ما زكاتمان را به آن ها بدهيم. ولى دولت گفت: اين در مسئوليت ما نيست. شما به هر كه مى خواهيد پولتان را بدهيد، ما بعداً بررسى مى كنيم، هر كدام را كه مشكوك بود، تعطيل مى كنيم.
سؤال: آيا مسئولان دولت آمريكا به اين مسئله توجه ندارند كه اين كار منطقى نيست كه اگر كارى را شخصى مثل اسامه بن لادن انجام داد، آن را به حساب ساير مسلمانان نگذارند؟
جواب: آن ها مى خواهند مسلمانان و گرايش هاى آن ها را كنترل كنند; مثلا، مى خواهند ببينند در ميان شيعيان آمريكا چه نوع گرايش هايى وجود دارند. مى بينيم كه بعضى از آن ها طرفدار جمهورى اسلامى هستند، بعضى سلطنت طلب، بعضى دموكرات، بعضى چپى و … آن ها فقط مى خواهند به گرايش هاى اسلامى جهت بدهند تا به اصطلاح خودشان، «مدرنيست» بشوند.
سؤال: به نظر مى رسد بخش قابل توجهى از رفتار حكومت آمريكا با شيعيان آنجا، تحت تأثير برخوردهاى سياسى با دولت ايران است. به نظر شما، جمهورى اسلامى براى بهبود وضعيت شيعيان آمريكا و رفع تنش هاى موجود، چه اقدامات سياسى مى تواند انجام دهد؟
جواب: فشارى كه در آمريكا بر شيعيان وارد مى آيد نتيجه سياست خارجى آمريكاست. سياست خارجى آمريكا به راحتى عوض نمى شود. بنابراين، براى تغيير وضعيت مسلمانان آنجا من خيلى اميد ندارم. تنها چيزى كه ـ به نظر من ـ مى تواند به مسلمانان آنجا كمك كند، ارتباط با ديگران است. مسلمانان بايد با مردم آمريكا ارتباط برقرار كنند. بررسى هاى آمارى نشان مى دهد بيش از چهل درصد آمريكايى ها فكر مى كنند كه مسلمانان آنجا خطرناكند. از اين چهل درصد، اكثريتشان مردان سفيدپوست كم سواد هستند. بيشتر طرفداران بوش اين چنين هستند. آن ها اصلا نمى دانند تفاوت تشيّع و تسنّن چيست. آن ها فقط هر چه را دولت بگويد قبول مى كنند. دولت مى گويد: مسلمانان خطرناك هستند، مردم هم از آن ها مى ترسند. وقتى مردم مى ترسند، اين فشار را بر آن ها مضاعف مى كند. برطرف كردن اين فشار هم كار آسانى نيست. ما مى بينيم مسلمانان با كليساها ارتباط برقرار مى كنند; رفت و آمد مى كنند، به كليسا مى روند، آن ها را به مسجد دعوت مى كنند، درباره اعتقادات و مشتركاتشان صحبت مى كنند، ولى اين كم است. تابستان گذشته كه در آنجا بودم، در چند كليسا صحبت كردم و كتابى را كه مجموعه روايات اهل بيت(عليهم السلام)درباره حضرت عيسى(عليه السلام) بود و با كمك دوستان جمع آورى كرده ايم به آنجا بردم. وقتى چند روايت از اين كتاب را براى آن ها خواندم براى آن ها خيلى جالب بود و خيلى استقبال كردند.
يكى از آن ها سؤال كرد: پس چرا مسلمان ها مى خواهند ما را بكشند؟ گفتم: مسلمان ها نمى خواهند شما را بكشند. گف: چرا در قرآن گفته شده است: هر جا كافرى پيدا كرديد، او را بكشيد؟ اين مگر در قرآن نيست؟ من هم براى آن ها توضيح دادم و راضى شدند; خيلى زود هم راضى شدند. وقتى ارتباط صميمانه و صادقانه با ديگران برقرار كنيد، وقتى كينه اى در كار نباشد، زود قبول مى كنند. يك جا صحبت مى كردم، گفتند: شما بايد به همه كليساهاى ما برويد و صحبت كنيد تا همه بدانند كه ايران چگونه كشورى است، و مسلمانان چه طور مردمى هستند. اما به طور كلى، آنچه در ذهن مردم است اين است كه مسلمانان شمشيرى در دست دارند و مى آيند; خطرناك هم هستند! سلاح اتمى دارند. واى! پس چه بايد بكنيم؟ در مجلاّت و روزنامه ها طورى وانمود مى كنند كه مردم واقعاً مى ترسند.
تابستان در منطقه اى بودم كه مادرم هم آنجا ساكن است، يكى از افراد پرسيد: واى! شما در ايران هستيد! نمى ترسيد؟ گفتم: چرا بترسم؟ آنجا خيلى خوب است. گفت: نه، آنجا هميشه انفجار است و سنگ و تظاهرات. گفتم: آنجا فلسطين است، نه ايران! گفت: فرقى نمى كند، آنجا هم خاورميانه است! مردم سطح پايين اصلا نمى دانند كه تشيّع، ايران و اسلام چه ربطى با هم دارند. فقط مى گويند: اين ها در آن منطقه اند و همه خطرناك هستند. در اين صورت، تنها كارى كه شيعيان مى توانند بكنند اين است كه سعى كنند با ديگران ارتباط پيدا كنند. بنده پيشنهاد كردم كه كتاب مزبور حضرت عيسى در روايات شيعه را امام جماعت هر مسجدى در آنجا، به يك كشيش از كليساهاى اطراف هديه بدهد تا ببينند فكر شيعه در اين باره چيست. همه گفتند: فكر خوبى است، ولى ما الآن بودجه نداريم!
سؤال: تعريفى كه جناب عالى از شيعيان آمريكا به دست داديد مبتنى بر مدرنيسم است كه طبيعتاً آمريكا نبايد با آن ها مشكلى داشته باشد. اما سوى ديگر، گفتيد: روز به روز فشار بر شيعيان بيشتر مى شود. در اينجا، نوعى تناقض به چشم مى خورد. لطفاً توضيح دهيد.
جواب: ظاهراً نوعى تناقض در آنجا ديده مى شود. ما در ظاهر مى بينيم كه اكثريت شيعيان آنجا طرفدار مدرنيسم هستند; يعنى آنچه آمريكا مى خواهد. پس چرا بر آن ها فشار مى آورد؟ ما بايد ببينيم اين فشار چگونه بر آن ها اعمال مى شود.
مثلا، شما آنجا يك زندگى صددرصد آمريكايى هم كه داشته باشيد، باز هم مأمور «اف. بى. آى.» به خانه شما مى آيد و از شما پرس و جو مى كند. اين فشار است. «چرا دولت اين كار را مى كند؟» سؤال بى جايى است. فكر مى كنند شايد شما بتوانيد به آن ها كمك كنيد. سؤال مى كنند: شما از تروريست ها كسانى را نمى شناسيد؟ وضع اين طور است. دوستان من كه آنجا هستند و يك زندگى كاملا آمريكايى دارند، مى گفتند: «اف. بى. آى.» از ما هم پرسوجو كرده است. هيچ كس دوست ندارد «اف. بى. آى.» خانه اش را تفتيش كند و از او بازپرسى كند، ولى اين موضوع هست. از اين نظر، شيعيان احساس مى كنند تحت فشار هستند. آن ها به «اف. بى. آى.» مى گويند: ما با شما هستيم. چرا ما را اذيت مى كنيد، ولى آن ها مى گويند: ما فقط مى خواهيم چند سؤال بپرسيم: چه كسانى را مى شناسيد؟ آيا به مسجد مى رويد؟ اعتقادات مردم اهل مسجد چگونه است؟ از سوى ديگر، مردم نادان، كه فقط مى بينند شما ايرانى هستيد، چون مى بينند الآن آمريكا در مورد حمله به ايران صحبت مى كند، به شما مى گويند: شما هم با آن ها هستيد. شما مى گوييد: نه، من مدرنيست هستم، من با شما هستم، چرا مرا اذيت مى كنيد; ولى اگر شخصاً شما را نشناسند به شما مشكوك مى شوند.
دوستى دارم كه بيش از ده سال است در آنجاست و در دانشگاه تدريس مى كند، تابستان گذشته كه با او تلفنى صحبت مى كردم، مى گفت: من فكر مى كردم كه مى توانم اينجا زندگى كنم. مثل هر كس ديگرى كه از كشورهاى ديگر به آمريكا مى رود; من هم از ايران آمدم، ولى الآن متوجه شده ام كه نمى شود. من هميشه مورد شك و سوء ظن هستم، در حالى كه قاعدتاً نبايد اين طور باشد; چون ايشان خيلى متعادل و طرفدار مدرنيسم است; همان كه آمريكا مى پسندد، دموكراسى و حقوق بشر آمريكايى و مانند آن ها را صددرصد قبول دارد، ولى باز هم مى گويد: من براى مردم اينجا مورد شك و ترديد هستم. وقتى براى خريد به مغازه مى روم، نگهبان مغازه دايم دنبال من است، مراقب من است. چه كسى مى تواند اين وضع را تحمّل كند؟
سؤال: آيا دولت آمريكا به شيعيان فرصت مطرح كردن خود و عقايدشان را مى دهد؟
جواب: به هيچ وجه. حتى آنجا كه بودم با دوستان اين اشكال برايمان مطرح بود كه ـ مثلا ـ در روز عاشورا همه گروه هاى شيعه در خيابان پنجم نيويورك راه پيمايى مى كنند و زنجيرزنى و عزادارى مى كنند. هميشه تلويزيون آمريكا از اين مراسم در حد چند ثانيه تصاويرى نشان مى دهد كه ببينيد اين ديوانه ها چه مى كنند! مردم اصلا هيچ نمى فهمند كه اين ها چرا اين كار را مى كنند.
سؤال: حتى در حد يك اعلاميه هم نظرات شيعيان را پخش نمى كنند يا اينكه بخواهند به صورت مكتوب خود را معرفى كنند؟
جواب: اصلا آن ها نمى خواهند شيعيان مطرح شوند. حتى به كتابى كه شيعيان خود آمريكا براى معرفى اعتقادات خود مى نويسند اجازه چاپ نمى دهند. مهم ترين كتابى كه در مورد تشيّع به زبان انگليسى نوشته شده كتاب Movement است كه يك شخصيت بهائى نوشته; بدترين كتابى است كه درباره تشيّع نوشته شده است. مسلمانان و شيعيان آنجا براى معرفى مكتب خودشان به ديگران چه مى توانند بكنند؟ مثلا، در آمريكا، براى خودشان يك شبكه تلويزيونى به نام «شبكه آفتاب» درست كرده اند. اين كانال هر هفته فقط چند ساعت برنامه دارد و برنامه هايش مطالبى مثل اين است كه بچه هاى ايرانى به دماوند و جاهاى تفريحى مى روند و ـ مثلا ـ كباب مى خورند و از اين قبيل كارها. براى چه؟ براى اينكه ايرانى هايى كه در آمريكا هستند دلشان براى وطنشان تنگ شود. ولى براى اين منظور كه خود را معرفى كنند كه ما كه هستيم و يا اينكه ارتباطى با ديگران داشته باشند، در اين باره كارى نكرده اند.
سؤال: آيا اصلا شيعه در سياست خارجى آمريكا جايگاهى دارد يا نه؟
دكتر تقى زاده داورى: ضمن تشكر و سپاس از جناب آقاى دكتر كه مباحثى را مطرح كردند و ابراز خوش حالى از اينكه بحث به صورت مشاركتى پيش رفت، بنده لازم مى دانم اين مطلب را عرض كنم كه شيعيان در سياست خارجى آمريكا مورد توجه هستند. با اين توضيح كه ما كتابى را ترجمه و نقد كرديم و در مراحل مقدّماتى چاپ است. به نام شيعيان عرب; مسلمانان فراموش شده كه آقاى گراهام فولر آن را نوشته است. در پشت جلد اين كتاب نوشته كه آقاى فولر دوازده سال مأمور سازمان CIA در لبنان بوده و درباره شيعيان عراق، بحرين، لبنان و كويت و عربستان مطالعه كرده است. كتاب بسيار ماهرانه نوشته شده است. ما بخش هايى از اين كتاب را در فصلنامه شيعه شناسى چاپ كرده ايم. آقاى دكتر تقوى، فارغ التحصيل انگليس، اين كتاب را نقد كرده اند كه در فصلنامه شيعه شناسى چاپ شده است. در اين كتاب، به خوبى نشان داده شده است كه آنچه آمريكا امروز در خاورميانه تعقيب مى كند بر اساس حرف هاى فولر در اين كتاب است. تمام حرف فولر اين است كه ما در دراز مدت، به انرژى نياز داريم; انرژى احتياج به ثبات دارد (ثبات منطقه اى); انرژى در منطقه خاورميانه و كشورهاى عربى و حوزه خليج فارس و در منطقه شيعه نشين است; دولت آمريكا بايد با شيعيان آن منطقه از در مذاكره وارد شود. آن ها هم دنبال شيعيان ايرانى نيستند، جداى از شيعه ايرانى هستند. البته آقاى عبدالمجيد خوئى زمينه تدوين اين كتاب را فراهم كرد. به هر تقدير، نويسنده مى گويد كه شيعيان حوزه خليج فارس مناطق استراتژيك نفت خيز دنيا را در دست دارند; آن ها هم با ايران نيستند; دير يا زود تغييراتى در خاورميانه صورت مى گيرد و ضرورت دارد كه آمريكا با آن ها از در مذاكره دربيايد و به آن ها رسيدگى كند تا بتواند منافع درازمدت خود را حفظ كند. بر اساس همين كتاب و ديگر مقالات منتشر شده درباره شيعيان منطقه مى توان گفت: شيعيان در استراتژى خاورميانه آمريكا جايگاه ويژه اى دارند و دولت آمريكا بخشى از سياستش در خاورميانه، درباره شيعيان منطقه است و بنابراين، نمى توان نقش شيعيان را ناديده گرفت.
منبع موسسه پژوهشی شیعه شناسی
1400-04-27
1400-04-13
1400-04-05
1400-03-21
1400-03-19
1400-03-16
1400-03-02
1399-11-23
1399-09-20
1399-09-14
1399-08-06
1399-07-26
1399-07-16
1399-06-15
1399-05-20
1399-05-06
1399-04-12
1399-04-06
1399-03-31
1399-03-20
1399-03-18
1399-03-13
1399-02-28
1399-02-11
1399-02-07
1399-02-04
1399-02-02
1399-01-31
1399-01-29
1399-01-27
1399-01-19
1399-01-17
1399-01-15
1399-01-13
1399-01-08
1399-01-06
1399-01-04
1399-01-01
1398-12-28
1398-12-24
1398-12-20
1398-12-08
1398-11-27
1398-11-21
1398-11-17
1398-11-12
1398-11-05
1398-11-05
1398-10-29
1398-10-19
1398-10-18
1398-10-17
1398-10-09
1398-09-24
1398-09-17
1398-09-04
1398-09-03
1398-08-18
1398-08-12
1398-08-01
1398-07-15
1398-07-14
1398-07-03
1398-07-01
1398-06-04
1398-05-13
1398-05-06
1398-05-05
1398-04-20
1398-04-18
ابزارکی وجود ندارد
*