پست بعدی
قصه استبصار خانم ژاپنی «می و اکو او کوی اما» در سفر به بهشت زمين
پست قبلی
به گزارش پايگاه اطلاع رسانی استبصار، رسيدم اسمتان چيست؟ نگاهي مهربان به من كرد و گفت: به خاطر عواقبي كه برايم دارد و خطرات جاني مجبورم اسم دومم را بگويم؛ من محمد عبدالعزيز هستم اهل زامبيا و ۲۹ساله.
زامبيا كجا؟ قم كجا؟ از زامبيا تا قم! از مسيحيت تا اسلام! از خدمت در كليسا تا سكونت در حوزه علميه! جالب است نه؟
جالبتر هم ميشود وقتي ميبيني در جاده مسيحيت تا اسلام سري هم به ماركسيسم و ضديت با دين زده است! در اين كشاكش روزي به اين نتيجه ميرسد كه فيزيك هستهاي بخواند تا بتواند بمبي بسازد تا دين را از كره زمين محو كند! روزي كه اين فكر به ذهنش خطور كرده بود گوشواره به گوش داشت و موهايش را با مدلي عجيب و غريب آرايش كرده بود؛ آن روزها معتقد بود كه دين مايه بدبختي و خونريزي است و بايد از بين برود! اما امروز پس از تجربهها و پژوهشهاي عميق به اين نتيجه رسيده است كه: «اگر كسي مقايسه كرد و در نهايت نفهميد كه اسلام حقيقت است خيلي جاي تعجب دارد».
يكي از دوستان بعد از مصاحبه ميگفت: با شنيدن حرفهاي محمد فكر مي كنم كه حافظ اين شعر را براي دين اسلام گفته است كه «آنچه خوبان همه دارند تو يكجا داري».
خبرگزاري فارس:آقاي عبدالعزيز شما چند سال سن داريد؟ ابتدا چه ديني داشتيد؟ و چه شد كه مسلمان شديد؟
عبدالعزيز: من ۲۹ ساله هستم اهل زامبيا (جنوب آفريقا) هستم و مسيحي كاتوليك به دنيا آمدم؛ من در يك خانواده مذهبي و معتقد كاتوليك بزرگ شدم.
خبرگزاري فارس: خانواده شما خيلي مذهبي بودند؟
عبدالعزيز: بله به حدي كه از همان بچگي ما را به كليسا ميبردند اصلاً قرار بود من كشيش بشوم و خواهرم راهبه بشود. قبل از شروع مدرسه (grade one) حدوداً در سن ۶ سالگي من جزو آن دسته از پسربچههايي بودم كه در كليسا خدمت ميكردم. من از كوچكي يعني از ۶ سالگي تا ۱۸ سالگي به كليسا خدمت ميكردم.
خبرگزاري فارس:پس رابطه خيلي تنگاتنگي با دين مسيحيت و كليسا داشتيد؟ نه؟
عبدالعزيز: بله به طوري كه اصلاً تصور نميشد كه من كشيش نشوم و همه مطمئن بودند كه من كشيش ميشوم؛ البته خود من هم مطمئن بودم كه كشيش ميشوم. موقعي كه براي مدرسه راهنمايي ثبت نام ميكردند من به مدرسه خصوصي كاتوليكها رفتم و آنجا ثبت نام كردم. در آنجا بعد از ۷ سال حكم كشيش بودنت را دريافت ميكردي و رسماً كشيش ميشدي.
يعني بعداز طي دو مرحله جونيا سميناري و ميجيا سميناري رسماً كشيش ميشدي. من در همان مرحله جونيا سميناري يعني حدوداً ۱۵،۱۶ سالگي دچار شك طبيعي اين دوران شدم؛ چيزهايي كه در مدرسه كاتوليكها به ما ياد ميدادند از دو جنبه براي من قابل پذيرش نبود: اول اينكه اين آموزشها و مفاهيم ديني با عقل سازگار نبود و دوم اينكه رفتار و گفتار كشيشنماها هماهنگ نبود و بين گفتار تا رفتار آنها فرسنگها فاصله بود و تضاد وجود داشت.
خبرگزاري فارس: مثلاً چه بحثهايي از «مسيحيت تحربف شده» و مباني اعتقادي آن با عقل شما سازگار نبود؟
عبدالعزيز: مهمترين بحثي كه با عقل سازگار نيست بحث “تثليث” و ۳ خدايي در «مسيحيت تحريف شده» است. جالب اينجا بود وقتي كه ميخواستيم درباره اين بحثها سوال بپرسيم و يا انتقاد كنيم ميگفتند بايد اعتقاد داشته باشيد و بايد خيلي وارد اين مسايل نشويد چرا كه دين خيلي با عقل سازگار نيست و بعضي چيزها را بايد از روي ايمان قبول كنيد.
خبرگزاري فارس: يعني زياد به شما اجازه نقد و پرسش را نميدادند؟
عبدالعزيز: آنها فقط در محدوده قابل پذيرش خودشان اجازه سئوال ميدادند؛ مثلاً اگر سئوال شما براي كسب اطلاعات بيشتر در مورد موضوع باشد اجازه ميدهند تا شما بپرسيد اما اگر بخواهيد نقد كنيد به شما اجازه نميدهند.
خبرگزاري فارس: نمونههايي از تضاد و تناقض در گفتار و رفتار كشيشنماها(نه كشيشهاي متعهد) را براي ما ميگوييد؟
عبدالعزيز: مثلاً ما ميشنيديم كه فلان راهبه حامله شده بعد او را به جاي ديگر منتقل كردهاند تا كسي متوجه نشود؛ ما خيلي از شنيدن اين خبرها تعجب ميكرديم تا اينكه بعضي كشيشهاي مدعي زنهايي غيرراهبه (عادي) را حامله ميكردند و ما اينها را هم ميديديم؛ از آنجا كه ازدواج براي كشيشها و راهبههاي كاتوليك ممنوع است و مجرد ماندن يك امر مقدس است و نوعي پرستش خدا به شمار ميآيد كشيشها و راهبههاي كاتوليك با خدا عقد و عهد ميبندند كه هيچگاه ازدواج نكنند و حتي بازنها در حد آشنايي هم رابطه نداشته باشند؛ بعد اين براي ما سئوال بود كه اگر ازدواج براي كشيشها و راهبهها ممنوع است و خود آنها هم هميشه در حرفها و آموزشهايشان به ما ميگويند كه نبايد ازدواج كنيد چه طور مي شود كه بعضي كشيشها، راهبهها و يا زنهاي ديگر را حامله ميكنند؟ اين ناهماهنگي در گفتار وعملكرد در ذهن و ايمان ما شك و ترديد ايجاد ميكرد و باعث مي شد به همه چيز بدبين بشويم.
خبرگزاري فارس: تكليف راهبههايي كه حامله ميشدند چه ميشد؟
عبدالعزيز: من يك تحقيقي كردم و فهميدم كه راهبهاي كه حامله ميشود به يك شهر ديگر منتقل ميشود تا بچهاش را به دنيا بياورد، شير بدهد و بعد كه اوضاع عادي شد برگردد. اين بچهها هم در يتيمخانه خود كاتوليكها ميماندند ولي كشيش و راهبهاي كه اين بچه را به دنيا آورده بود دورادور از اين بچه حمايت ميكردند و گاه به گاه به طور مخفيانه به او سر ميزدند.
خبرگزاري فارس: البته اين كه در گفتار و رفتار عدهاي از روحانيون هر ديني تضاد و تناقض وجود داشته باشد يك امر طبيعي است و يكي از آفات و پاشنه آشيلهاي هر مكتب و هر ديني به شمار ميآيد. پس از اينكه تضاد در خود مباني ديني «مسيحيت تحريف شده» و تناقض در گفتار و رفتار برخي روحانيي نماهاي مسيحي شما را دچار شك و ترديد كرد چه كار كرديد؟
عبدالعزيز: وجود تضاد در مباني اعتقادي «مسيحيت تحريف شده» و تناقض در رفتار و گفتارها شك و ترديد مرا بسيار زياد كرد و باعث شد تصميم قاطعانه بگيرم كه كشيش نشوم؛ به همين خاطر از كليسا فرار كردم و به دانشگاه رفتم در دانشگاه خيلي از دين متنفر بودم. در دانشگاه تصميم گرفتم پزشكي بخوانم تا بتوانم به مردم خدمت كنم چونكه آن زمان هم كه قصد داشتم كشيش بشوم ميخواستم به مردم خدمت كنم. در دانشگاه استادهاي ما لائيك و بيدين بودند؛ مثلاً استاد بيولوژي ما ميگفت خدا وجود ندارد و دنيا با يك انفجار بزرگ به وجود آمده.
خبرگزاري فارس: عجب شرايط متفاوتي! خوب بعد چه شد؟
عبدالعزيز: اين شد كه بخاطر تنفري كه در من به وجود آمده بود و به خاطر شكي كه نسبت به دين در من به وجود آمده بود به راحتي تحت تاثير فضاي دانشگاه و حرفهاي استادان قرار گرفتم و بيدين شدم؛ من هم گفتم خدا وجود ندارد و شروع به خواندن كتابهاي ماركسيستي كردم. حدود سالهاي ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸ ميلادي بود كه در كنيا يك انفجار تروريستي توسط اسامهبن لادن صورت گرفت و سفارتخانه آمريكاييها مورد حمله قرارگرفت؛ تنفرم از مسيحيت سر جاي خودش بود كه تنفر از اسلام هم اضافه شد.
وقتي شنيدم كه بن لادن يك مسلمان است و اين عملياتهاي تروريستي را انجام ميدهد با خودم گفتم دين واقعا چيز بدي است و ملتها را به جان هم مياندازد اين شد كه از اسلام هم به شدت متنفر شدم و تصميم گرفتم بيشتر با روحيات مسلمانها آشنا شوم تا بتوانم راه حلي براي از بين بردن دين در در كل جهان پيدا كنم.
خبرگزاري فارس: پس تصميم گرفتيد به نبرد اديان برويد، خوب بعد چه شد؟
عبدالعزيز: بله تصميم گرفتم فيزيك هستهاي بخوانم تا بتوانم يك بمب هستهاي بسازم و مناطق و كشورهاي ديني را با اين بمب نابود كنم تا دنيا از شر دين خلاص شود اين شد كه براي شناختن مسلمانها به يك مسجد رفتم و از آنها پرسيدم: قرآن داريد؟ آنها هم يك نگاهي به من كه آن موقع بسيار ظاهر عجيبي براي خودم درست كرده بودم و گوشواره به گوشهايم آويزان بود انداختند و گفتند: مسلماني؟ گفتم: نه! گفتند پس قرآن براي چه ميخواهي؟ جواب دادم: ميخواهم ببينم قرآن چيست و مسلمانها چه جور آدمهايي هستند ولي آنها گفتند :متاسفيم ما به غيرمسلمانها قرآن نميدهيم.
به آنها گفتم :آها! پس دين شما هم باطل است همانطور كه مسيحيت باطل است چون اگر بر حق بود اينقدر بسته عمل نميكرد؛ آنها با شنيدن اين حرف، مرا به يك مركز اسلامي معرفي كردند به آن مركز رفتم و با افرادي كه آنجا بودند به بحث و گفتوشنود نشستم.؛ بعدها فهميدم كه همه افراد اين مركز اهل تسنن بودهاند.
خبرگزاري فارس: در اين مركز اسلامي به شما قرآن دادند؟
عبدالعزيز: نه قرآن ندادند چون من مسلمان نبودم ولي كتابهاي ديگري به من دادند.
خبرگزاري فارس: چه كتابهايي به شما دادند؟ كتابهاي اهل تسنن؟
عبدالعزيز: بله در ابتداي كار كتابهاي اهل تسنن را به من دادند اما در وسط كار مجبور شدند كتابهاي فلسفي به من بدهند اما چون كتاب فلسفه نداشتند كتابهاي مطهري و بهشتي را به من دادند. بعد من رفتم و وقتي اين كتابها را خواندم ديدم كه مطالبش خيلي عميق است و خيلي حق است. خيلي تعجب كردم، گفتم اگر اسلام اين است پس چرا چهره اسلام اينقدر بد هست؟
خبرگزاري فارس: مثلاً كدام مباحث اسلامي را قبل از خواندن اين كتابها بد ميدانستيد كه چهره اسلام را بد ميديديد؟
عبدالعزيز: مثلاً حجاب را ضد حقوق زنان ميدانستم ، جهاد را تروريسم ميدانستم اما وقتي توضيحات آقاي مطهري درباره جهاد در اسلام را خواندم به خودم گفتم اگر جهاد اين باشد پس حق است و مردم حق دارند از خودشان دفاع كنند؛ آنگونه كه آقاي مطهري توضيح داده بود جنبههاي دفاعي در جهاد بسيار پررنگتر از جنبه تهاجمي بود و اين برايم جالب و پذيرفتني بود. كتاب هاي آقاي مطهري حقانيت اسلام را به من ثابت كرد؛ البته من هنوز نميدانستم كه در اسلام تقسيمبنديهايي مثل شيعه و سني وجود دارد و فكر ميكردم همه مسلمانانها يكي هستند؛ در هر حال اين شد كه رفتم و در همان مركز اسلامي اهل تسنن مسلمان شدم؛ مسلمان شدن من خيلي براي آنها عجيب و جالب بود و اصلاً فكر نميكردند من به اسلام بپيوندم.
بعد من براي نماز به همان مسجد اهل تسنن ميرفتم درحالي كه نميدانستم اهل تسنن چيست؟ و فقط ميدانستم مسلمان شدهام.روبروي دانشگاه هم يك مسجد بود و جمعهها در زامبيا روز درس است اما من اگر ميخواستم به مسجد اهل تسنن بروم از كلاسم جا ميماندم. هم اتاقي من كه حسن نام داشت و يك مسلمان بيتعهد و شرابخوار بود از من تعجب كرده بود كه اينقدر جدي مسلمان شدهام.او به من گفت: براي اينكه از كلاس جا نماني به مسجد روبروي دانشگاه برو. من به اين مسجد رفتم كه نامش مسجد رضوي بود. داشتم وضو را به سبك اهل تسنن ميگرفتم كه جواني از من پرسيد: سني هستي؟ گفتم: سني چه هست؟ پرسيد: تازه مسلمان شدي؟ جواب دادم بله حدود ۳ ماه است كه مسلمان شدهام. گفت: ما در اينجا شيعه هستيم. گفتم : شيعه يعني چه؟ گفت: حالا بيان نماز بخوان بعد از نماز با هم صحبت ميكنيم ولي الان نماز را دقيقاً مثل من بخوان. موقع نماز من به شيوه سنيها دستهايم را روي سينه گذاشتم اما اين جوان با كناره آرنج به من زد و من هم دستم را انداختم. بعد از نماز با اين جوان پيش روحاني پيشنماز رفتيم و اين شد كه با شيعه آشنا شدم .
خبرگزاري فارس: اين روحاني شيعه هم به شما كتاب داد؟
عبدالعزيز: بله كتابهاي آقاي تيجاني و شبهاي پيشاور را به من داد.
خبرگزاري فارس: خوب؛ بعد چه اتفاقي افتاد؟
عبدالعزيز: بعدش من به مسجد سنيها رفتم و گفتم كه اين جريان براي من پيش آمده و من با شيعه آشنا شدهام؛ آنها هم شروع كردند به بدگويي از شيعهها و گفتند كه شيعهها اصلاً مسلمان نيستند، آنها گفتند شيعهها ميگويند جبرئيل به جاي نازل كردن وحي به امام علي(ع)، اشتباهي به پيامبر (ص)، وحي نازل كرده. البته بعد از مدتي حقيقت براي من آشكار شد و توسط همان روحاني شيعي به مذهب شيعه پيوستم و از دانشگاه انصراف دادم و به قم آمدم.
خبرگزاري فارس: آقا محمد! خدايي كه در «مسيحيت دست كاري شده» ميشناختي چه تفاوتي با خداي اسلام دارد؟ به عبارت ديگر وقتي مسيحي بودي چه تصوري از خدا داشتي و الان كه مسلمان شيعي شدهاي چه تصوري از خداوند داري؟
عبدالعزيز: خدايي كه در اسلام شناختم با خدايي كه در مسيحيت و كاتوليك مي شناختم خيلي خيلي زياد تفاوت دارد؛ در «مسيحيت دست كاري شده» خداي پسر، خداي پدر و روحمقدس در جايگاه خدايي هستند. خداي پدر را ما يك خداي بيكار ميديديم كه خشن است و به پسرش دستوراتي ميدهد كه اجرا كند؛ شما در «مسيحيت تحريف شده» نميتوانيد با خدا ارتباط داشته باشيد مگر اينكه خداي پسر به شما اجازه بدهد. از طرفي شما نميتوانيد با خداي پسر ارتباط داشته باشيد مگر اينكه از مريم مقدس اجازه بگيريد! آن وقت كشيشها ميگفتند ما موحد و يكتاپرست هستيم در حالي كه وجود ۳ خدا نميتوانست نشان از توحيد ويكتاپرستي داشته باشد؛ يا اينكه به ما ميگفتند اگر گناهي كرديد از مجسمه حضرت مريم عذرخواهي و طلب بخشش كنيد تا حضرت مريم درخواست شما را پيش خداي پدر ببرد، اين باعث شده بود كه ما از خدا بترسيم.
خبرگزاري فارس: راستي مراسم اعتراف در پيشگاه كشيش چه طور انجام ميشد؟
عبدالعزيز: كشيشها آنقدر روي ما نفوذ داشتند كه مثلاً من وقتي حتي وقتي چند حبه قند از قنددان خانه خودمان يواشكي برميداشتم وقتي روز اعتراف ميرسيد به كشيش ميگفتم:كشيش جان! ببخشيد من فلان روز چند حبه قند از مادرم دزديدم! خلاصه اينها خيلي ما را از نظر رواني خراب كرده بودند اما وقتي مسلمان شدم ديدم كه مستقيم ميتوانم با خداي خودم ارتباط برقرار كنم. من به همه ميگويم كه مفهوم شفاعت در اسلام، آسمان تا زمين با مفهوم آن در «مسيحيت دست كاري شده» متفاوت است.
خبرگزاري فارس: خوب برگرديم به سئوال؛ داشتيد از تفاوت تصورتان از خدا در «مسيحيت تحريف شده» و اسلام ميگفتيد.
عبدالعزيز: در اسلام همه ميتوانند مستقيماً با خداي خودشان ارتباط برقرار كند و نياز به طي كردن مراحل پيچيده و بيهوده ندارند. از طرفي در «مسيحيت تحريف شده»، خدا چهره دارد و ملتها و گروههاي مختلف هر كدام را به شكل دلخواه خودشان نقاشي ميكنند؛ مثلاً آرژانتينيها حضرت عيسي را به شكل يك آرژانتيني نقاشي ميكنند يا ايتالياييها همينطور و … آن وقت زمانيكه ما ميديديم اين عكس پسر خداست ميتوانستيم چهره خدا را تصور كنيم و اين براي ما شك و ترديد و سئوالهاي زيادي ايجاد ميكرد.
خبرگزاري فارس: متأسفانه در اسلام هم عدهاي تندرو و افرادي كه دنبال كسب پول از طريق دين هستند ، چهره پيامبر اسلام (ص)، و امامان شيعه را نقاشي ميكنند؛ به نظر شما اين نقاشي ها هم باطل است؟
عبدالعزيز: بله قطعاً باطل است البته من خودم هيچوقت از اين عكسها نميگيرم چون ياد آنروزهاي مسيحيت ميافتم.
خبرگزاري فارس: آقامحمد! آيا لزومي دارد كه پيامبران و امامان حتماً از نظر ظاهري زيبا، ابروكماني، خوشقد و قامت و … باشند؟
عبدالعزيز: در خود آفريقا هم تصوير خداي پسر(حضرت عيسي ع) را به شكل يك ايتاليايي سفيد پوست نقاشي كردهاند آن وقت همين براي من و خيلي از سياهپوستها سئوال و اشكال بود بود كه خداي سفيدپوست به چه درد من ميخورد؟ يكي از دليلهايي كه مسيحيت را كنار گذاشتم همين بودكه منِ سپاه پوست نميتوانستم خداي سفيدپوست داشته باشم. البته اين باعث شد كه سياه پوستها هم حضرت عيسي را به شكل يك سياهپوست نقاشي كنند.
يك نكته به يادم آمد اين است كه بنا به اعتقاد كاتوليكها پاپ معصوم است و كليد بهشت در دست پاپ است و پاپ بعدي كليد بهشت را به ارث ميبرد و روز قيامت دروازه بهشت را با اين كليد باز ميكند؛ اين كليد يك نماد سياسي و اقتصادي دارد؛ كشيشهاي كليسا در همين مراسم اعتراف به گناه به طور خيلي زيركانه از كليساها اطلاعات جمع ميكنند و در سازمانهاي بالاتر دستهبندي ميشود و در نهايت اين اطلاعات به واتيكان ميرود و واتيكان از اين طريق ميتواند كليه كاتوليكها را در سراسر جهان كنترل كند اما اين كليد بهشت يك قدرت سياسي و اقتصادي به پاپ ميدهد كه ميتواند حتي بر حكومتها مسلط شود؛ به عنوان مثال اگر در زامبيا حكومت با كليسا همراه نشود اين حكومت واژگون ميشود.
خبرگزاري فارس: توهين پيروان يك دين به پيروان ديني ديگر چه آثار و نتايج مخربي براي توهينكنندگان در بردارد؟
عبدالعزيز: من تنها چيزي كه ميتوانم بگويم اين است كه هر چند آنها فكر ميكنند اين توهينهايي كه به پيامبر(ص) و اسلام ميكنند به ضرر اسلام تمام ميشود اما اين توهينها در نهايت به نفع اسلام تمام ميشود؛ به خاطر همين توهينهاست كه ما غيرمسلمانها مسلمان ميشويم زيرا وقتي آنها توهين ميكنند يا عليه اسلام دروغ پراكني ميكنند غيرمسلمانها ميپرسند اين اسلام چيست كه اينها اينقدر نسبت به آن حساس هستند؟ من خودم اولش اصلاً قصد مسلمان شدن نداشتم و فقط ميخواستم ببينم اسلام چه ميگويد چونكه در بارهاش زياد حرف ميشنيدم اما وقتي اسلام را شناختم و منابع اسلام را ديدم مسلمان شدم.
خبرگزاري فارس: اين صحبت شما مرا به ياد اين مصرع از شعر فارسي انداخت كه: عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد”.
عبدالعزيز: بله دقيقاً همين طور است بنابراين ما نبايد زياد نگران باشيم چرا كه وقتي آنها به اسلام توهين ميكنند و دست به دروغپردازي عليه اسلام ميزنند شايد ۱۰ نفر را گمراه كنند اما ۱۰۰ نفر را مسلمان ميكنند.
خبرگزاري فارس: توصيه شما به جوانان مسيحي، يهودي و ساير جوانان پيرو اديان ديگر چيست؟
عبدالعزيز: من فقط اين را ميگويم كه حرف در دنيا زياد است، ايدئولوژي زياد است و كسي كه واقعاً با انصاف باشد و بدون تعصب به دنبال حقيقت بگردد خودش ميفهمد حقيقت كجاست. اين طور نباشيم كه همهاش به منافع شخصي خودمان فكر كنيم اگر ميخواهيم بفهميم حقيقت كجاست اول ذهنمان را خالي كنيم بعد مسيحيت را بگيريم شايد درست باشد شايد باطل، يهوديت را بشكافيم شايد درست باشد شايد باطل باشد و … اگر همه اينها را بايد خوب بخوانيم حقيقت پيداست و اگر كسي با انصاف مطالعه كند راه را گم نميكند. كساني كه به طور حرفهاي دروغ ميگويند بالاخره يك جايي گير ميكنند. آن چيزي كه ابهام نداشته باشد آن حقيقت است، اگر كسي مقايسه كرد و در نهايت نفهميد كه اسلام حقيقت است خيلي جاي تعجب دارد.
منبع:پایگاه جامع استاد مطهری
۱۳۹۹-۰۵-۰۶
۱۳۹۹-۰۴-۲۶
۱۳۹۹-۰۱-۲۹
۱۳۹۹-۰۱-۱۵
۱۳۹۹-۰۱-۱۳
۱۳۹۸-۱۲-۱۵
۱۳۹۸-۰۹-۰۳
۱۳۹۸-۰۸-۱۲
۱۳۹۸-۰۵-۱۳
۱۳۹۸-۰۱-۲۱
۱۳۹۷-۱۲-۱۸
۱۳۹۷-۱۲-۰۵
۱۳۹۷-۰۴-۱۹
۱۳۹۷-۰۴-۱۸
۱۳۹۷-۰۴-۱۲
۱۳۹۷-۰۴-۰۱
۱۳۹۷-۰۳-۳۱
۱۳۹۷-۰۲-۲۷
۱۳۹۷-۰۲-۲۱
۱۳۹۷-۰۲-۰۵
۱۳۹۷-۰۱-۲۶
۱۳۹۷-۰۱-۲۲
۱۳۹۶-۱۱-۲۲
۱۳۹۶-۱۱-۲۱
۱۳۹۶-۱۰-۲۸
۱۳۹۶-۱۰-۲۴
۱۳۹۶-۱۰-۲۲
۱۳۹۶-۱۰-۰۷
۱۳۹۶-۱۰-۰۶
۱۳۹۶-۱۰-۰۶
۱۳۹۶-۰۹-۰۵
۱۳۹۶-۰۸-۳۰
۱۳۹۶-۰۸-۲۹
۱۳۹۶-۰۸-۱۴
۱۳۹۶-۰۸-۱۱
۱۳۹۶-۰۸-۰۶
۱۳۹۶-۰۸-۰۳
۱۳۹۶-۰۸-۰۱
۱۳۹۶-۰۷-۱۹
۱۳۹۶-۰۷-۱۱
۱۳۹۶-۰۷-۰۷
۱۳۹۶-۰۷-۰۴
۱۳۹۶-۰۷-۰۳
۱۳۹۶-۰۷-۰۲
۱۳۹۶-۰۶-۲۱
۱۳۹۶-۰۶-۱۶
۱۳۹۶-۰۶-۱۵
۱۳۹۶-۰۶-۱۱
۱۳۹۶-۰۴-۱۷
۱۳۹۶-۰۳-۲۷
۱۳۹۶-۰۳-۱۴
۱۳۹۶-۰۳-۰۳
۱۳۹۶-۰۲-۲۳
۱۳۹۶-۰۱-۰۶
۱۳۹۵-۱۲-۱۶
۱۳۹۵-۱۲-۰۵
۱۳۹۵-۱۱-۲۹
۱۳۹۵-۱۱-۲۶
۱۳۹۵-۱۱-۲۱
۱۳۹۵-۱۰-۳۰
۱۳۹۵-۱۰-۱۹
۱۳۹۵-۰۹-۲۹
۱۳۹۵-۰۹-۲۳
۱۳۹۵-۰۹-۱۵
۱۳۹۵-۰۸-۳۰
۱۳۹۵-۰۸-۲۶
۱۳۹۵-۰۸-۱۹
۱۳۹۵-۰۸-۰۴
۱۳۹۵-۰۷-۲۹
۱۳۹۵-۰۷-۱۶
ابزارکی وجود ندارد
*